سخنران صفر و یکی
برای همه ی ما پیش آمده است که پای صحبت هایی نشسته ایم که فقط شنیده ایم ولی چیزی از آن متوجه نشده ایم. گاهی حتی خودمان صحبت کرده ایم اما انگار چیزی بیان نکرده ایم؛ چون مخاطب راحت و کامل متوجه منظور ما نشده و کلام ما تاثیرگذار نبوده است.
انیشتین این نابغه ی تاریخ علم می گوید:
اگه ادعا می کنید چیزی را بلد هستید باید بتوانید آن را به راحتی و همانطوری که خودتان درک کرده اید به مادربزرگتان یاد دهید.
یعنی اگر واقعاً موضوعی را با تاروپود وجودمان درک کرده باشیم می توانیم آن را با همان درک خودمان، به دیگران بفهمانیم: پیر ،جوان، بچه، استاد دانشگاه، مغازه دار و … .
یادم هست که همیشه سر کلاس های دانشگاه نهایتاً 20 دقیقه اول را گوش می کردم و یک ساعت باقیمانده را تلاش می کردم که در حضور استاد چرت نزنم. البته 90% همکلاسی هایم هم همینطور بودند. اساتید گرامی چنان مفاهیم برنامه نویسی را با جدیت و صفر و یکی تدریس می کردند که گویا با خود کامپیوتر حرف می زدند نه با دانشجویانی از جنس انسان!!!! ما هم که کامپیوتر نبودیم؛ حرفشان را نمی فهمیدیم و درس را خوب یاد نمی گرفتیم.
انتزاعی و مفهومی حرف زدن یعنی نامفهوم حرف زدن! خیلی خوب است مفاهیمی که در ذهنمان داریم را انسانی تر کنیم که مخاطبمان موضوع را راحت تر درک کند.
اما چطور انسانی حرف بزنیم؟
قبل از پاسخ به این سوال اجازه دهید با یک مثال شروع کنم:
به عکس پرتقال خوشمزه ای که در ادامه آمده است نگاه کنید. فقط یک پرتقال ساده به نظر می رسد(البته خوشمزه و آبدار)؛ پوست کندن پرتقال هم که چیز هیجان انگیزی ندارد…. دارد؟!!!
اما حالا به عکس زیر نگاه کنید:
حالا دیگر فرق می کند. با نگاه به این عکس احساس درد و زخمی شدن به ما دست می دهد. انگار پوست خودمان را می کَنَند!!! اما چرا؟
فرق این دو عکس این است که این پرتقال چهره انسان به خود گرفته و احساسات از خود نشان می دهد؛ گویا یک انسان با ما حرف می زند. از وقتی به آن جان بخشیدیم، انسانی تر شده است. ( فکر کنم از این پس هرگاه پرتقال پوست بِکَنید مثل من با آن همدلی کنید)
جان بخشیدن به مفاهیم یا انسانی جلوه دادن جانداران دیگر همچون حیوانات، پرندگان و…. قدرت زیادی برای درگیر کردن احساسات و توجه مخاطب دارد. با کمک این تکنیک می توانیم ثقیل ترین و خشک ترین مفاهیم را برای مخاطب مثل باقلوا خوشمزه و قابل فهم کنیم.
چند عکس جالب دیگر برایتان گذاشته ام. امیدوارم همچون من از آنها لذت ببرید:
موزیک ها، فیلم ها و انیمیشن های زیادی از این تکنیک قدرتمند بهره می برند: انیمیشن های فیلشاه، پرندگان خشمگین و … (که پیشنهاد می کنم اگر تاکنون این انیمیشن ها را ندیده اید حتما ببینید چرا که هم کلی می خندید و هم کلی نکات ارزشمند یاد خواهید گرفت.)
چطور از این تکنیک در صحبت هایمان استفاده کنیم؟
با توجه به مطالعات و تجربه ای که در این زمینه دارم، در ادامه به بررسی چند مورد می پردازم. قطعاً شما عزیزان با دانش و خلاقیت خودتان می توانید موارد جدیدتری را اضافه کنید:
1- داستان
هرچقدر از قدرت جادویی و سحرآمیز داستان برایتان بگویم کم گفته ام. علاقه به داستان ریشه در کودکی ما دارد یعنی آن زمان که پدر یا مادر خود را التماس می کردیم تا قبل از خواب برایمان قصه بگویند. شما می توانید هیچ چیزی نگویید و فقط داستان تعریف کنید تا مخاطب میخکوب سخنان شما شود. این درد کنجکاوی در همه انسان ها مشترک است که می خواهیم بدانیم فلانی چه کرد… چه گفت…. کارشان به کجا رسید…. و… .
ترازویی را فرض کنید که یک طرف آن مطلب علمی بسیار مفید و آموزنده قرار داده شده است و در طرف دیگر یک داستان چرت و پرت عاشقانه . قول می دهم طرف دوم سنگین تر خواهد بود؛ مردم حوصله علم و پند و نصیحت را ندارند؛ اما داستان را با جان و دل می شنوند و می فهمند… .
تجربه ثابت کرده است که بعد از هر سخنرانی(سمینار، جلسه و …) تقریباً اکثر مطالب فراموش می شوند به جز قهرمان همیشه برنده صحبت ها یعنی «داستان ها».
بسیار خب چرا این برگ برنده را بگذاریم لب کوزه ؟! چرا استفاده نکنیم ؟!
خوااااهش می کنم بیایید قدرت داستان را جدی بگیریم و در صحبت هایمان از داستان استفاده کنیم. باور کنید راه دوری نمی رود!!!!
ما در سایتمان مقاله ای مفصل در رابطه با داستان گویی حرفه ای را منتشر کرده ایم که می توانید آن را از اینجا مطالعه کنید.
2- نیازسنجی
بگذارید همین جا خیالتان را راحت کنم: ما انسان ها تا کاربرد یک موضوع را برای زندگی خود درک نکنیم به آن هیچ بهایی نمی دهیم. اگر بخواهم به زمان خودمانی تر بیان کنم «تا پی نبریم که چیزی به دردمان می خورد تَره هم برایش خورد نمی کنیم!»
من می توانم بهترین کتاب که نظریه نسبیت عام و خاص انیشتین را خیلی بهتر از خود انیشتین شرح داده است به بازار ببرم و کلی تبلیغ کنم که: «بهترین کتاب در زمینه فیزیک»؛ «قابل فهم ترین کتاب در زمینه نسبیت عام و خاص» و… . البته بعید میدانم از آن استقبال زیادی شود.
اما اگر بگویم: “کشف راهی برای سفر در زمان” یا “کمتر از چند ثانیه بدون اینکه از جای خود جُنب بخورید هر جا که می خواهید بروید و برگردید” استقبال از آن چندین برابر خواهد شد(به احتمال زیاد الان خود شما هم جذب چنین شعارهایی شده اید.)
چطور موضوعات خود را به نیازهای مخاطب وصل کنیم؟
برای وصل کردن موضوع به نیازها، علایق و زندگی روزمره مخاطب، راهی بهتر از «گوش دادن و همراهی با او» وجود ندارد.
دیل کارنگی در جایی از کتاب “آیین سخرانی” نوشته است :
از لرد نورث کلیف، از مشاهیر روزنامه نگاری انگلستان پرسیدند که چه چیزی بیشترین علاقه را در مردم برمی انگیزد. پاسخ داد : “خودشان“. و او امپراطوری بزرگ مطبوعاتی خود را بر مبنای همین یک واقعیت بنا نهاد .
اگر همین یک نکته را آموخته باشید من مأموریت خود در نوشتن این مقاله را تمام کرده ام. “خودشان” فقط با همین یک کلمه شما هم می توانید امپراطوری بزرگ خود را داشته باشید . هر ایده یا سخنی را می خواهید به زبان بیاورید، حداقل یک کاربرد برای آن پیدا کنید . به عنوان مثال روانشناس هستید و تحقیقی با موضوع هوش هیجانی انجام داده اید. قصد دارید نتایج تحقیقتان را ارائه دهید. حتماً حتماً چند مثال کاربردی در زندگی روزمره مخاطبتان بیابید که اگر در موقعیت های خاص هوش هیجانی نداشته باشد چه می شود و اگر داشته باشد چه می شود. اینگونه جذاب تر و کارگشاتر دیده می شوید، دیگران شما را مشاور و راهنمای خود میبینند و راحتتر صحبت هایتان را می پذیرند.
3- دیالوگ سازی
یک گل طبیعی و با طراوت بیشتر به دل مینشیند یا یک گل مصنوعی؟
همانطور که گل طبیعی را ترجیح می دهیم، شنیدن صدای یک نفر هم نسبت به خواندن پیام او اثرگذارتر است.
ما انسان ها دوست داریم هر داستان یا مطلبی را که می شنویم، خودمان را در آن موقعیت تصور کنیم و همانند یک تئاتر، گفتگوی شخصیت ها با یکدیگر را رصد کنیم.
دیالوگ وار صحبت کردن حالت زنده بودن و نمایشی به صحبت های ما می دهد؛ گویا در همان لحظه و در همان جا اتفاقی در جریان است. شاید از خودتان می پرسید: “خب چطوری دیالوگی حرف بزنم ؟!”
اگر داستان یا مثالی تعریف می کنید و در آن شخصیت های متفاوتی وجود دارند، حتماً دیالوگ های آنها را عیناً با همان لحن عامیانه و حتی لهجه ی واقعی خودشان نقل کنید. به عنوان مثال اگر اینطور بگویم: “دوستم ازم پرسید کتاب را از کجا خریدم” واضح است که این طرز بیان دیالوگ ندارد. می توانم به جای آن جمله بگویم: دوستم از من پرسید: “فلانی این کتاب رو از کجا خریدی ؟”
مطالعه نمایید: مدیریت لهجه
دیالوگ ها فقط مختص داستان ها نیستند؛ ما می توانیم هر زمانی که نیاز داشتیم دیالوگ بسازیم. از آنجایی که «شنیدن کی بود مانند دیدن»، در ادامه چند کلیپ کوتاه (فقط 1 دقیقه ای) از سخنران های مختلف را برایتان آورده ایم تا حقانیت دیالوگ برایتان آشکار شود. با دیدن این کلیپ ها با موضوع دیالوگ سازی بیشتر آشنا خواهید شد.اگر این موضوع برایتان مهم است، لطفاً فقط 4 دقیقه وقت بگذارید و کلیپ هایی که در ادامه آمده اند را بینید و دیالوگ ها را در آنها شناسایی کنید.
از تکنیک فوق العاده “دیالوگ” استفاده کنید و چکشی اثر بذارید.
4- جان بخشی
نویسندگان و شعرا به شدت از این نکته در نوشته ها و شعر هایشان استفاده می کنند. اما خب شاید با خود بگویید: «همه ی ما که شاعر و نویسنده نیستیم! پس لازم نیست از آن استفاده کنیم؟» اگه شما هم جزء افرادی هستید که اینگونه فکر می کنید، پیشنهاد می کنم این مقاله را یک بار دیگر از ابتدا مطالعه نمایید تا برایتان روشن شود که این نکات را به چه دلیلی بیان می کنیم.
بد نیست یک مثال در فضای کسب و کار و خارج از شعر و هنر هم برایتان بیاورم:
فرض کنید می خواهیم یک «اپلیکیشن خرید نان آنلاین» را معرفی کنیم. برای این کار دو روش را تست می کنیم:
1- می توانیم خیلی عادی بگوییم: “با این اپلیکیشن می توانید به صورت آنلاین نان بخرید”
2- یا این که بگوییم: “این اپلیکیشن خودش نون میخره، خودش هم میاره در خونه”
هر دو عبارت یک مفهوم دارند ولی اثر دومی کجا و اثر اولی کجا. در حالت دوم به یک اپلیکیشن جان انسانی داده ایم. در این حالت مخاطب حس اطمینان و نزدیکی بیشتری با موضوع خواهد داشت و راحت تر موضوع را می پذیرد .
برای هر موضوع دیگری هم می توانیم از جان بخشی استفاده کنیم و سخنانمان را جان دارتر و اثرگذارتر کنیم. (آن عکس پرتقال با چهره انسان را یادتان هست ؟! مربوط به همین تکنیک جانبخشی است).
جمع بندی
بیایید یک بار دیگر باهم مرور کنیم. همه ما انسان هستیم و موضوعات انسانی را بهتر از اشیا درک می کنیم. برای جذابتر کردن صحبت هایمان باید انسانی صحبت کنیم.
با چهار تکنیکی که در این مقاله با هم یاد گرفتیم کلاممان نافذتر و تأثیر گذارتر می شود:
1- داستان گویی؛
2- نیازسنجی؛
3- دیالوگ سازی؛
4- جان بخشی.
تمرین
پیشنهاد می کنم هر روز به کمک این تکینک ها یک شی(لیوان، میز و یا هرشی دیگری) را انتخاب کنید و به جای آن سخن بگویید؛ چند کاربرد متفاوت برای آن بسازید و حتی اگر داستانی مرتبط با آن دارید برای اطرافیانتان بیان کنید.
دیدگاهتان را بنویسید