داستان زندگی من از همینجا شروع میشود
داستان زندگی افراد همیشه الهام بخش و چراغ راه سایر آدمها بوده و هست. اگر کنجکاوید داستان زندگی من یا به عبارت دیگر ” بیوگرافی ایرج شرفی ” را بخوانید، اینجا نقطه شروع خوبی است.
بهمن ۱۳۹۴ ؛ نقطه عطف زندگی من
اجازه بدهید داستانم را از بهمن ۹۴ شروع کنم (در قسمت دلنوشته های سایت برخی از داستان های قبل از ۹۴ را آورده ام). خیلی کاری به راه ها و کارهایی که قبلاً انجام داده بودم ندارم چون نقطه عطف زندگیم از بهمن ۹۴ شروع شد.
هرچند کار کردن در یک کانون تبلیغاتی و طراحی با فتوشاپ و کُرل، میکس فیلم تولد با یولید و پریمایر، تدریس دروس ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان، کسب مهارت در رشته رزمی کیک بوکسینگ، گذراندن دوره های مختلف زبان انگلیسی، گذراندن دوره کمک های اولیه، اشتغال در معاونت پرورشی یک مدرسه غیرانتفاعی، تکنسین برق بودن، راه اندازی مغازه فروش قطعات کامپیوتری، نصاب دوربین مدار بسته، کارمندی با سمت کارشناس و کلی کار ریز و درشت دیگر در مسیر موفقیت هایم و این چیزی که الان هستم بهم خیلی کمک کردند اما نقطه عطف زندگیم بهمن ۹۴ بود.
حماقت یا شجاعت؛ زمان تصمیم گیری فرا رسیده
از دوران دبیرستان و دانشگاه به مباحث بهبود فردی و علاقه داشتم و هر از گاهی مطالعاتی در این زمینه میکردم.
یکی از جمعه های بهمن ۹۴ بود که دریافت یک پیامک، موبایلم را به صدا درآورد. پیامک میگفت امروز در سالنی که خیلی هم از منزل ما دور نبود، قرار است یک سمینار رایگان در حوزه بهبود فردی برگزارشود.
در آن ساعت وقتم آزاد بود. تصمیم گرفتم که هرطور شده شرکت کنم. به مراسم رفتم.
آن سمینار در حقیقت یک معارفه رایگان برای دوره ۹ جلسه ای در حوزه موفقیت و بهبود فردی بود. به هر سختی که بود پول دوره را قرض کردم و ثبتنامم را قطعی کردم. من به تغییر نیاز داشتم و این دوره می توانست شروع خوبی باشد. حتی اگر پولی در بساط نداشتم، حتی اگر دو ماه دیگر پسرم به دنیا می آمد و حقوق من جواب دونفرمان را هم نمی داد چه برسد به نفر سوم و خرج های ریز و درشتش. باید برای این زندگی می جنگیدم چرا که نشستن برای من معنایی نداشت و چه بسا نشستن به مرگ تدریجی رویاهای هر سه ما منجر میشد.
در حقیقت دوره شروعی شد برای ورود من در حوزه آموزش. هرچند که آن زمان اصلاً به مقوله تدریس فکر نمیکردم و تنها به فکر رشد شخصیت خودم بودم؛ اما الان که به عقب نگاه میکنم، این برهه تاریخی از زندگی ام را جرقه ای برای همه اتفاقات بعدی میبینم.
بعد از این دوره در دوره مقدماتی و پیشرفته NLP هم شرکت کردم و جعبه ابزار مهارتهایم را مجهزتر کردم؛ ناگفته نماند که پول این دوره را هم قرض گرفتم. دومیلیون تومان هزینه یک دوره در سال ۹۴ برای کسی که تمام حقوق کارمندی اش یک میلیون و ۲۶۰هزار تومان بود، عملاً حماقتی سنگین بنظر میرسید اما من کله شق تر ازاین حرفها بودم.
نوشتن کتاب از کجا شروع شد؟
در دوره هایی که شرکت کرده بودم، کتاب ها و منابع مختلفی معرفی شدند. آنها را با عشق مطالعه میکردم و تمریناتی که بیان می شد را با جون و دل انجام میدادم.
گاهی با چند نفر از دوستان نزدیکم در رابطه با نکاتی که یاد گرفته بودم و به آنها عمل میکردم، گپ می زدیم. تغییر کرده بودم و شرایط طوری شده بود که میخواستم.
هرچه پیشرفت میکردم دیگران مشتاق تر می شدند که علتش را بدانند. من هم بسته به ظرفیتشان در رابطه با مسیرم با آنها صحبت میکردم.
اواخر سال ۹۵ یکی از دوستانم بشدت اصرار میکرد که کتابی بنویس و مواردی که تا الان یاد گرفته ای را با تجربیاتت ادغام کن و در کتاب بیاور.
اوایل خیلی جدی نمی گرفتم اما کمی که اصرارش بیشتر شد به فکر افتادم. رفتم سراغ اصول کتاب نویسی و با خم و چَم کار آشنا شدم. شروع کردم به جمع آوری نکات و ادغام آنها با تجربیاتم.
۸ ماه طول کشید. با هر سختی و مشقتی که بود. از بیخوابی های شبانه گرفته تا فوت مادرم. شهریور ۹۶ کتاب را تحویل ناشر دادم.
آبان ۹۶ نقطه عطف دیگری در زندگی ام رقم خورد. بعد از آنکه کتاب اولم با نام «موفقیت در خون توست» چاپ شد، اعتبار خاصی پیدا کردم. نه تنها در نظر دیگران بلکه در نظر خودم هم این اتفاق افتاد. چاپ شدن کتاب برای من خودباوری، اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی را به ارمغان آورد. در کانون های فرهنگی، مساجد، در محل کار و … به سخنرانی دعوت میشدم برای اینکه نکاتی از کتاب را بیشتر و عمیق تر توضیح دهم. آرام آرام احساس کردم باید سخنرانی را به صورت حرفه ای تر بیاموزم. این شد که شروع کردم به تقویت مهارتهای کلامی ام. هم از نظر هوش کلامی و هم از نظر فن بیان.
چرا رفتم سراغ نوشتن کتاب دوم؟
در بین این سخنرانی ها با تجربه ای که بدست آورده بودم، احساس می
کردم چقدر زیادند افرادی که نیاز دارند تا مهارتهای ارتباطی و از همه مهمتر مهارتهای کلامی(که خود آن زیر مجموعه ای از مهارتهای ارتباطی است) را بیاموزند.
آرام آرام حوزه کاری ام را بر روی مهارتهای ارتباطی متمرکز کردم و به صورت تخصصی به آن پرداختم. تا جایی که در سال ۹۷ کتاب دوم با نام «از هفت تا بی نهایت» را در حوزه هوش کلامی به چاپ رساندم. (برخی از سرفصل های این کتاب عبارتند از: حاضرجوابی محترمانه، هیپنوتیزم کلامی، متقاعدسازی کلامی، بداهه گویی، روایتگری جذاب، طنزپردازی، معرفی و پرزنت حرفه ای خودمان و … )
تقویت سایت و برند ” ایرج شرفی “
هرچند که سایت را از سال ۹۶ و تقریباً با نوشتن کتاب اول راه اندازی کردم (خودم شروع به یادگیری و راه اندازی سایت کردم تا در آینده با خَم و چَم آن بیشتر آشنا باشم و بهتر بتوانم آن را مدیریت کنم) اما تا اواخر سال ۹۷ به صورت حرفه ای به آن نپرداختم. اما در سال ۹۷ با تمام فراز و نشیب های اقتصادی که در سطح کشور رخ داد (دلار ۳ هزار تومانی به ۱۵ هزار تومان رسید) فرصتی پیش آمد سایت را به صورت اساسی خانه تکانی کنم تا برای تولید محتواهای ناب و ارزنده آماده باشد.
خاطرم هست در اردیبهشت سال ۹۸ به یک مشاور کسب و کار مراجعه کرده بودم برای اینکه برند « ایرج شرفی » را گسترش دهم و جابیندازم. به جای امید و انگیزه توی دلم را خالی کرد. این جمله اش را از خاطر نبرده ام که گفت: «امسال سال نودوهشته. میفهمی؟!!» گفتم: «خوب چطور مگه؟» گفت: “میدونی پیش بینی کردند امسال یکی از بدترین سالهایی هست که برای کسب و کارها پیش بینی کردند؟!»
اما سال ۹۸ …
باید اعتراف کنم که کمی ترسیدم. ناامید شدم و مانده بودم که باید چه کنم. تا چند روز فکرم مشغول جملات گهربار جناب مشاور بود. اما تصمیم گرفتم عقب نشینی نکنم. راهی نداشتم جز اینکه حرکت کنم. البته اگر صادق باشم راه دیگری داشتم. می توانستم به کارمندی ادامه دهم و زندگی عادی خودم رو داشته باشم. اما تکلیف رویاهایم چه می شد؟ تکلیف عشق و علاقه ام به تدریس چه می شد؟ تکلیف آدمهایی که قرار بود برایشان شمعی باشم در دل تاریکی و برایشان هدایتگری کنم چه می شد؟
چند سال پیش در کتاب «چهار اثر از فلورانس اسکاول شین» جمله ای تکانم داده بود: «هر انسانی که متولد می شود، آمده است تا در این جهان کاری انجام دهد. کاری مختص به خودش. کاری که هیچ کس دیگری از پس آن بر نخواهد آمد. اگر شما رسالتی را که برایش آمده اید را انجام ندهید، چند سال و یا چندصد سال دیگر طول می کشد تا انسان دیگری بیاید و کاری که قرار بود به دستان شما انجام شود را انجام دهد؟»
اگر کم می آوردم و از سال ۹۸ یک غول بی شاخ و دم می ساختم، چند سال و یا چندصد سال دیگر باید می گذشت تا کسی بیاید و کارهایی که باید به دست من انجام شوند را تمام کند؟!
لذت وصف نشدنی
قصد کردم سال ۹۸ را یکی از رویایی ترین سالهای عمرم تا آن روز کنم. تقریباً همین هم شد. شروع کردم به برگزاری دوره و کارگاه و کلاس و… . هم خودم دوره و کلاس برگزار می کردم و هم با شرکت ها، دانشگاه ها، مراکز آموزشی همکاری کردم.
سرای محله های شهر تهران، مجمع فنی تهران(شعبه ونک)، دانشگاه علوم پزشکی گناباد، دانشگاه شمسی پور، شرکت های خصوصی و … تنها بخشی از این مراکز بودند که ما در آنها آموزش هایی در زمینه مهارتهای ارتباطی، فن بیان و سخنوری، هوش کلامی، کنترل خشم و رسیدن به آرامش، اصول متقاعدسازی حرفه ای و … را برگزار کردیم.
اما هیچ کدام از این ها برایم لذت بخش تر از کمکی که در مشاوره ها به افراد کرده ام و می کنم نبوده و نیست. نجات روح و روان آدم هایی که در چند راهی های زندگی گیر افتاده اند و نمی دانند چه کنند.
هیچگاه از خاطرم نمی رود روزی را که فرد مراجعه کننده (که البته صدای او را از پشت تلفن و چندصد کیلومتر دورتر می شنیدم) می گفت قصد دارد خودش را در رود کارون غرق کند چرا که به ته خط رسیده است. آن روز واقعاً نمی دانستم که می توانم کمکی به او بکنم یا نه. امروز بعد از یکسال مشاوره های مستمر خوشحالم که این دوست عزیز یکی از موفق ها در حوزه کاری خودش است و من بعضاً از پشتکار و همت او به وجد آمده ام.
مجموعه « ایرج شرفی » دیگر متکی به من نیست
امروز که این کلمات را برایتان می نویسم، مجموعه « ایرج شرفی » دیگر تنها به شخص من متکی نیست. امروز یک تیم کنار من هستند برای اشاعه آموزش هایی که با چاشنی عشق همراه شده اند. از شما ممنونم که به داستان زندگی من گوش دادید. امیدوارم داستان من توانسته باشد کمک کند تا چراغی در سفر زندگی شما روشن شده باشد. خوشحال میشوم در قسمت کامنت های همین مقاله نظرات، دیدگاه ها و تجربیاتتون را با من به اشتراک بگذارید.