معرفی کتاب اثر مرکب

معرفی کتاب اثر مرکب | تنها فرمول تضمینی و درست برای موفق شدن

یکی از معروف‌ترین، جذاب‌ترین، اثرگذارترین و بهترین کتاب‌ها در زمینه موفقیت، کتاب اثر مرکب به قلم اسطوره موفقیت آقای دارن هاردی است. هر فرد سرشناسی این کتاب را چندین بار خوانده است یا بدون آنکه روحش خبر داشته باشد مطابق با اصول و قواعدی که برای هدف‌گذاری و تقویت اراده در این کتاب آمده، عمل می‌کند. خودم تاکنون کتاب اثر مرکب را ۴ بار مطالعه کرده‌ام و الان هم که در حال نوشتن این مقاله هستم، تصمیم دارم مجدداً آن را بخوانم.

«اثر مرکب» مانند سایه در زندگی ما را تعقیب می‌کند و کوچکترین کاری مانند چک کردن موبایل هم می‌تواند ما را از مسیر اهدافمان دور کند. آقای دارن هاردی با آموزش دادن قوانین «اثر مرکب» به منشی خودش، از او یک ثروتمند ساخت! جالب‌ترین قسمت آنجایی است که به شما ترفندی یاد می‌دهد که با یک دفترچه ساده، هدیه‌ای بهتر از BMW را به همسر خود دهید و تا آخر عمر عاشق شما بماند!

 در این مقاله سه قسمت از جالب‌ترین بخش‌های این قرآن موفقیت را با شما به اشتراک می‌گذاریم. امیدواریم به درخشان‌تر شدن آینده شما کمک کند.

 

اثر مرکب

 

کتاب اثر مرکب در یک کلام

  • چند بار تاکنون آرزو کرده‌اید از همکارتان که حرفه‌ای‌تر از شماست، جلو بیفتید؟
  • چند بار تاکنون اقدام به کاری کردید اما از نیمه راه رهایش کردید؟
  • حتماً دلتان می‌خواهد فرزندتان در آینده مانند افراد معروف، موفق و سرشناس شود؟
  • شاید مایل هستید مهارتی مانند فن بیان و سخنرانی را یاد بگیرید و به جمع حرفه‌ای‌ها ملحق شوید؟

کتاب اثر مرکب، در یک کلام راه حل رسیدن به تمام اهداف و برطرف کردن مسائل را معرفی کرده است. آقای دارن هاردی که از خانواده‌ای متوسط بود، خودش اعتراف کرده به تمام اهداف و خواسته‌های زندگیش رسیده است و همه آن را مدیون فقط یک راز است:

 

تفاوت‌های شگرف = زمان + تکرار + تصمیم‌های کوچک هوشمندانه

این فرمول معادل با ضرب المثل معروف «رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود / رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود» است. اکثراً فکر می‌کنیم که برای موفقیت باید کارهای بزرگی انجام دهیم یا اصطلاحاً شق القمر کنیم؛ مثلاً تصمیم می‌گیریم از ۱۰۰ کیلو به ۶۰ برسیم و طبق برنامه ریزی روزی ۲ ساعت ورزش کنیم. روز اول با انگیزه و قدرت استارت می‌زنیم، روز دوم و سوم هم خوب پیش می‌رویم اما بعد از یک هفته اشتیاق ادامه دادن نداریم و اگر خیلی با اراده باشیم نهایتاً یک ماه پای هدفمان می‌مانیم. ریشه این اهمال کاری‌ها یا بی‌اراده بودن‌ها در نشناختن قانون نانوشته‌ای است که هر لحظه زندگیمان در دستان آن است، یعنی اثر مرکب!

طبق اثر مرکب، یک نتیجه یا تفاوت شگرف از کارها و اثرهای کوچک تشکیل می‌شوند که به صورت منظم و مداوم اتفاق می‌افتند! مثلا برای ۴۰ کیلو کاهش وزن، باید روزی چند گرم چند گرم کم کرد. شاید با خودتان بگویید که:  «اینطوری باید چند سال رژیم بگیریم!» درست است اما نه آن رژیمی که فکر می‌کنید!

 

یک اثر مرکب سه تفاوت بزرگ

در کتاب اثر مرکب یک مثال جالب هست؛ سه دوست که هر کدام از نظر وزن، مهارت فردی، ازدواج و درآمد شبیه یکدیگر هستند:

  • دوست اول «لَری» است که کار خاصی انجام نمی‌دهد و تغییری در روال و کارهایش نمی‌آورد.
  • دوست دوم «اسکات» است که شروع به تغییرات به ظاهر کوچک، بی‌اهمیت و مثبتی می‌کند. مثلاً هر روز ۱۲۵ کالری از رژیم غذاییش حذف می‌شود و روزانه ۱۰ دقیقه مطالعه داشته باشد.
  • دوست سوم «براد» است که تصمیم‌های کوچک و مخربی می‌گیرد. مثلاً خرید تلویزیون با صفحه نمایش بزرگ برای دیدن برنامه‌های آشپزی مورد علاقه‌اش و روزانه مصرف نوشیدنی‌های الکلی.

وضعیت این سه نفر بعد از ۲ سال و نیم یعنی ۳۱ ماه:

  • لری همچنان در جایگاه قبلی خود قرار دارد.
  • اسکات در این ۳۱ ماه هزاران ساعت کتاب مفید مطالعه کرده است که به واسطه این اطلاعات جدید روابطش را با همسرش بهبود داده و از زندگی زناشویی لذت بخشی را تجربه می‌کند. از طرفی توانسته حقوق خود را بیشتر کند و ترفیع بگیرد. همچنین ۲۰ کیلو کاهش وزن داشته است.
  • اما براد در این مدت به واسطه خوردن غذاهای چرب و نوشیدنی‌های الکلی حدود ۲۰ کیلو اضافه وزن دارد، از وضعیت خود شکایت می‌کند و در آستانه طلاق با همسرش به سر می‌برد.

این مثال از کتاب اثر مرکب را همیشه به یاد داشته باشید، اگر اطرافیان ما از ما موفق‌ترند راز آن‌ها در همین پدیده نامحسوس است. آن‌ها کارهایی را می‌کنند که معمولاً افراد دیگر حاضر به انجام آن نیستند؛ به همین سادگی!

 

نتیجه اثر مرکب

 

هدیه‌ای بهتر از BMW به همسر خود هدیه دهید!

دارن هاردی در کتاب اثر مرکب یکی از ایده‌های خلاقانه خود را فاش می‌کند که باعث شد رابطه او با همسرش عاشقانه‌تر از قبل شود. هادری برای این کار یک سال به صورت مداوم اقدام کوچکی انجام می‌داد. به این صورت که:

 تصمیم گرفتم یک دفتر پر از تشکر برای همسرم بنویسم، برای مثال از شیوه برخورد با دوستانش، پختن غذای مورد علاقه‌ام، مدل مویی که دوست داشتم و… . من به دنبال ویژگی‌هایی از همسرم بودم که مرا تحت تأثیر قرار می‌داد و بابت آن‌ها از او متشکر بودم. یک سال مخفیانه دفتر را پر کردم. سپس در جشن شکرگزاری به همسرم هدیه دادم؛ در حالی که گریه می‌کرد گفت که بهترین هدیه عمرش را گرفته است؛ حتی بهتر از بی ام دبلیو که روز تولدش به او هدیه داده بودم!

با یک اقدام ساده و کوچک اما مداوم، نتیجه بزرگ و حتی با ارزش از گران قیمت‌ترین ماشین هم حاصل شد. این قدرت اثر مرکب است که ما هم می‌توانیم برای رسیدن به خواسته‌ها و رویاهایی که سال‌ها آرزوی رسیدن به آن‌ها را داریم، به کار بگیریم.

سخن آخر

کتاب اثر مرکب یک کتاب معمولی نیست که از خواندن آن خسته شوید، این کتاب پر از داستان‌ها و نکات جالب است. زمانی که خودتان این کتاب را بخوانید متوجه می‌شوید که مانند روز روشن زندگی روزانه شما را به تصویر می‌کشد و ایرادات و مسائل آن را مطرح می‌کند. با خواندن این قرآن موفقیت می‌توانید بسیار ساده‌تر از آنچه که فکر می‌کنید به اهداف خود برسید. به عنوان مثال خودم با انجام تمرینات ساده و روزانه هوش کلامی توانستم مهارت‌هایی مانند حاضرجوابی و بداهه گویی را تقویت کنم تا در ارتباطات خودم موفق‌تر و اثرگذارتر باشم. شما چطور؟ می‌خواهید کدام مهارت خود را با استفاده از اثر مرکب تقویت کنید؟

زبان بدن

چرا زبان بدن از زبان کلام قدرتمندتر است؟

به نظرتان چرا هنگام دروغ گفتن بینی مان شروع به خارش می‌کند؟ چرا وقتی کلافه هستیم، به موهای سر خود چنگِ نوازش می‌کشیم؟ آیا حواسمان هست که در هر شرایطی که هستیم، یک نوع زبان بدن خاص از خودمان به نمایش می گذاریم؟

زبان بدن ابزاری است که به کمک آن احساسات خود را نشان می‌دهیم. این عنصر ارتباطی به حدی قدرتمند می‌باشد که بدون آن فرقی با ربات‌های بی‌احساس نخواهیم داشت!

افراد تیزحس به خوبی زبان بدن دیگران را می‌خوانند و افکار و احساسات آن‌ها را درک می‌کنند.

خواندن زبان بدنِ دیگران مهارتی است که به شما قدرت فوق‌العاده می‌دهد طوری که گویا چشم بصیرت دارید و از دل دیگران خبردار هستید!

در این مقاله با ما همراه باشید تا با این زبانِ بی زبان (ولی قدرتمند) آشنا شوید.

زبان بدن در روابط

 

یک قانون طبیعی به نام زبان بدن

«زبان بدن» همانطور که از اسم آن مشخص است یعنی زبانی که بدنِ ما با آن صحبت می‌کند اما نه آن زبانی که در دهانمان است؛ چرا که آن زبان فقط قسمتی از پیام ما را منتقل می کند.

اگر بخواهم خودمانی تر بگویم، کل بدن ما زبان دارد! دست‌ها، پاها، چشم‌ها، ابرو، سر و… هر کدام زبان دارند و پیام خود را نشان می‌دهند.

مثلاً این پا و آن پا کردن یعنی عجله داریم یا مضطربیم! باز بودن کف دست ها نشانه صداقت است؛ کج کردن سر نشان از ضعیف یا صمیمی بودن دارد؛ یا مثلاً مردمک چشم نشان می‌دهد که کسی به ما علاقه دارد یا نه!

در مترو همیشه از ارتباط چشمی با فال فروشان اجتناب می‌کنم. فقط کافیست از دور چشمشان به چشمتان بیفتد، دیگر رهایتان نمی‌کنند تا زمانی که فال بخرید.

اوایل از اینکه بگویم «نه فال نمیخوام…» عذاب وجدان می‌گرفتم اما الان شگردش دستم آمده است؛ با چهره‌ای پوکِر فیس روی خود را برمی‌گردانم و بی‌تفاوت به اصرارهای فروشنده، اطراف خود را نگاه می‌کنم سپس بلافاصله خودش می‌رود.

 

فایده body language

 

این عنصر ارتباطی، قدرتمندتر از زبان عادی است و گاهی بدون صحبت کردن می‌توان منظور خود را بهتر انتقال داد.

درواقع زبان بدن یا تن گفتار (به انگلیسی: body language) به مجموعه رفتارهای غیر کلامی و فیزیکی گفته می‌شود که با استفاده از آن می‌توانیم پیام خود را به دیگران انتقال دهیم بدون آنکه صحبت کنیم!

مثلاً به جای گفتن «نه» می‌توانیم سر خود را بالا ببریم یا برای نشان دادن عدد از انگشتان دست استفاده کنیم.

علائم body language گسترده‌تر از این حرفاست و برای تسلط بر آن باید هر بخش از بدن را جداگانه بررسی کرد.

 

تأثیر حیرت انگیز زبان بدن در روابط

پرفسور آلبرت محرابیان، استاد دانشگاه UCLA، که در زمینه روانشناسی کلامی و غیر کلامی تحقیق و تدریس می‌کند؛ در تحقیقات خود به یک راز بزرگ دست یافت.

پرفسور نشان داد که اثرگذاری در روابط شامل سه بخش می‌شود:

  • کلام
  • لحن
  • زبان بدن

اما نکته شگفت‌آور این است که میزان اثرگذاری هر کدام از این بخش‌ها متفاوت می‌باشد.

طبق این تحقیق، کلام فقط ۷% تاثیر دارد در حالی که لحن ۳۸% و زبان بدن ۵۵% مؤثر است.

یعنی کلام کمترین میزان اثرگذاری و body language بیشترین تاثیر را دارد. به عبارت دیگر آنچه می‌گویید مهم نیست بلکه چگونه می‌گویید مهم‌تر است!

به همین دلیل است که تلوزیون نسبت به رادیو طرفدار بیشتری دارد!

دیروز به یک مغازه لباس‌فروشی رفتم که سه فروشنده جوان داشت. یکی از فروشنده‌ها فعال و خنده‌رو بود ولی دو فروشنده دیگر با بی‌میلی روی صندلی نشسته بودند و لباس‌ها را بدون اشتیاق روی میز رها می‌کردند به جای اینکه با شوق جنس و مدل کار را به مشتری معرفی کنند.

حتی یکی از آن‌ها خیلی بی‌حوصله و عصبانی فریاد زد: «بیا اینجاااا… نمونه کارت اینه»!

فقط یک ربع آنجا بودم ولی در همین مدت زمان کوتاه دیدم که اکثر مشتری‌ها به سمت فروشنده اول می‌رفتند و درخواست خود را به او می‌گفتند.

تاثیر زبان بدن

 

ما با حرکات و اشارات خود می‌توانیم دیگران را جذب کنیم و یا از خود برانیم.

کلامی که با زبان بدن همراه باشد به آهنربایی تبدیل می‌شود که دیگران را جذب می‌کند در حالی که بدون آن، آهنی معمولی است که قدرت جذب ندارد.

حتی گوینده‌ها و خواننده‌ها هم در اتاق استودیو هنگام خواندن متن، حرکات و حالات بدن خود را هماهنگ می‌کنند که حس بیشتری به صدا و لحن خود بدهند.

با زبان بدنِ درست، کمتر حرف می‌زنیم و بیشتر اثر می‌گذاریم!

یادگیری زبان بدن چه کمکی به ما می‌کند؟

همانطور که در قسمت قبل خواندید ۵۵% سهم اثرگذاری ما مربوط به body language است که سهم قابل توجهی می‌باشد و دانستن یا ندانستن آن دو روی کاملاً متفاوت از زندگی را می‌سازد!

مانند کسی که قبلاً با غلط املایی می‌نوشته است اما الان درست، خوانا و بدون اشتباه می‌نویسد. به نظر شما کدام حالت بهتر است؟

قبل از مطالعه، شاید رفتارهایی داشته باشیم که باعث سوء تفاهم شود اما بعد از آن می‌دانیم که هر حرکت چه معنایی دارد و به راحتی رفتار و حرکات خود را مدیریت می‌کنیم.

مثلاً خودم سابقاً عادت داشتم دست به سینه می‌نشستم. یا اکثر افراد به خودم می‌گفتند «چرا اینقدر چهره‌ات گرفته است؟» دایره روابطم کم بود و زیاد نمی‌توانستم دوست پیدا کنم.

اما الان که با زبان بدن و ارتباط مؤثر آشنا هستم، می‌دانم که زیاد وارد حریم شخصی افراد نشوم، لبخند جزء لاینفک چهره‌ام شود، زاویه سر خود را چطور تنظیم کنم که با اعتماد به نفس‌تر به چشم بیایم و در ارتباط با هر شخصی چه زبان بدنی مناسب‌تر است.

از طرفی می‌توانیم با خواندن حرکات و اشارت بدن دیگران، احساسات آن‌ها را درک کنیم و تشخیص دهیم که درباره ما چطور فکر می‌کنند؟ نسبت به ما علاقه دارند یا تنفر؟ راست می‌گویند یا دروغ؟

آشنایی با زبان بدن به ما کمک می‌کند روابط خود را مدیریت کنیم مثلاً هنگام ورود به یک جلسه کاری مهم، قدرتمند حضور یابیم؛ در برخورد با افراد غریبه چطور سر صحبت را باز کنیم؛ دروغ در مذاکره را تشخیص دهیم و… . تیز حس بودن و حدس زدن افکار دیگران یکی از الزامات مهم در متقاعدسازی است.

بعد از آشنایی با body language نگاهتان به آدم‌ها طور دیگر می‌شود. گویا چشم بصیرت دارید! از طرز نگاه، راه رفتن، نشستن و… می‌توانید افکار آن‌ها را حدس بزنید. دنیا برایتان خیلی شگفت انگیز می‌شود!

زبان بدن چطور احساسات و افکار ما را لو می‌دهد؟

آلن پیز در جایی از کتابش نوشته است:

تکان سر از یک سو به سوی دیگر نشانه «نه» است و منشأ آن به شیر خوردن کودک از سینه مادر برمی‌گردد.

 

زبان بدن ما انعکاسی از احساسات و افکار ماست؛ اگر عصبانی باشیم اخم‌هایمان در هم گره می‌خورد، اگر خوشحال باشیم لبخند می‌زنیم.

کلام ما، اطلاعاتی که در ذهن داریم را انتقال می‌دهد ولی بدن، نگرش ما را نشان می‌دهد.

ابتدا باید به زبان بدن خود را بشناسیم و به آن مسلط شویم سپس برای زبان بدن دیگران را بررسی کنیم.

حین گوش دادن به صحبت‌های مخاطب به حرکات دست، چشم، سر، دهان و… دقت کنیم تا وضعیت عاطفی او را درک کنیم.

 

عاقبت بی توجهی به زبان بدن

حدوداً یک ماه پیش به یک مغازه خدمات رایانه ای رفتم که روی لبتابم ویندوز نصب کنم. چند بار به مسئول آنجا گفتم که سیستم من با ویندوز ۸ سازگارتر است لطفاً ویندوز ۱۰ نصب نکنید.

اما هر بار مخالفت می‌کرد که: «دیگه الان برنامه روی ۸ نصب نمیشه… قدیمیه… ارزش نداره… ».

جالب اینجا بود که موقع صحبت کردن دست خود را جلوی دهانش می‌گرفت یا سرش را می‌چرخاند و یا نگاهش را به جای دیگر می‌برد.

احساس کردم حقیقتی را پنهان می‌کند اما به حساب باتجربه بودنش گذاشتم و همان ویندوز ۱۰ را نصب کردم.

مدتی بعد سرعت لبتابم کُند شده بود به حدی که مجبور شدم دوباره به مغازه او بروم و برایم ویندوز۸ نصب کند.

باز هم مخالفت کرد که ۱۰ بهتر است اما زیر بار نرفتم. بالاخره گفت که سی دی ویندوز ۸ ندارد و خودم باید برایش ببرم.

از زیر زبانش بیرون کشیدم و فهمیدم دفعه قبل هم سی دی ۸ نداشته است و به همین دلیل نصب نکرده بود نه به خاطر قدیمی بودن آن.

اگر از همان ابتدا به دانشی که از زبان بدن داشتم اطمینان می‌کردم، زیر بار نمی‌رفتم و ویندوز ۸ نصب می‌کردم در نتیجه دو بار هزینه نمی‌پرداختم!

 

خواندن افکار دیگران

 

این یک مسأله کوچک بود اما در موقعیت‌های بزرگتر مانند جلسات، معامله چند میلیاردی، خواستگاری، فروش، مذاکره، سخنرانی و… آگاهی به زبان بدن به شدّت کمک کننده است.

تا کنون چنین تجربه مشابهی داشته‌اید؟

روش صحیح خواندن زبان بدن

خواندن زبان بدن و تشخیص افکار دیگران کاری هیجان انگیز می‌‌باشد اما نکات مهمی وجود دارد که اگر در نظر نگیریم ممکن است به اشتباه بیفتیم و سوء تفاهم پیش بیاید.

 

۱) مجموعه حرکات را با هم در نظر بگیرید

خواندن زبان بدن مانند خواندن یک متن است نه یک کلمه! همانطور که برای درک یک جمله باید تمامی کلمات آن را خواند، برای فهم احساسات دیگران باید تمام حرکات بدن را در نظر گرفت: حرکت سر، دست، چشم، پاها و… .

در واقع هر حرکت یک کلمه است و درک درست body language مستلزم در نظر گرفتن تمامی حرکات است تا مانند یک جمله کامل بتوان مفهوم درستی از آن به دست آورد.

به عنوان مثال اگر کسی سرش را خاراند، همیشه معنی‌اش این نیست که به ما اطمینان ندارد، شاید خارش سرش از شوره سر باشد.

یا همیشه خارش بینی نشانه دروغ‌گویی نیست و تعبیر دیگرش می‌تواند آلرژی باشد!

بنابراین فقط به یک جزء بدن نگاه نکنید و سایر حرکات را هم در نظر بگیرید تا نگرش و افکار شخص را درست تشخیص دهید.

 

۲دنبال هم خوانی بگردید

هم‌خوانی یعنی کلام فرد با زبان بدنش تطابق داشته باشد.

به فرض مثال اگر کسی حین صحبت کردن گردنش را کج کند و کف دستش را نشان دهد یعنی حقیقت را می‌گوید چون زبان بدنش با کلامش هماهنگ است.

اما اگر بینی یا صورتش را بخاراند و نگاهش را بدزدد، به احتمال زیاد دروغ می‌گوید چون زبان بدنش با کلامش هم‌خوانی ندارد!

به قول شاعر رنگ رخساره خبر می‌دهد از سِرِّ درون!

اگر زبان بدن همانی را نشان دهد که مخاطب می‌گوید یعنی راست می‌گوید؛ اما اگر زبان بدن یک چیز بگوید و کلامش چیز دیگر، یعنی یک جای کار می‌لنگد!

بنابراین همیشه آن طور که می‌گویند، نیست و باید دقت کرد که آیا زبان بدن با کلام هماهنگی دارد یا نه.

 

۳-حرکات شخص را در چارچوبی که رخ می‌دهد در نظر بگیرید:

اگر این نکته را در نظر نگیرید در تله سوء تفاهم خواهید افتاد؛ چون زبان بدن هم همیشه حقیقت قلبی افراد را نشان نمی‌دهد!

مثلاً دست به سینه بودن معنای واکنش دفاعی دارد اما نه همیشه! به نظرتان چنین چیزی چطور ممکن است؟

در یک روز سرد برفی، طبیعی است که برای گرم کردن خود دست به سینه می‌شویم و این حالت نشانه تدافعی ندارد.

اما اگر پشت میز در یک جلسه کاری، فرد مقابل دست به سینه بود به احتمال زیاد با ما مخالف است!

 

چطور در خواندن زبان بدن حرفه‌ای شویم؟

همانطور که برای خواندن یک متن، ابتدا باید هر کلمه آن را درک کرد؛ برای خواندن زبان بدن هم باید تمامی حرکات سر، دست، پا و… را به خوبی شناخت که در مقالات آتی به هریک جداگانه خواهیم پرداخت.

سپس با دیدن فیلم و سریال می‌توانید زبان بدن بازیگران را تحلیل کرد که در هر موقعیتی از چه حرکاتی استفاده می‌کنند. البته بهتر است این تمرین را بدون صدا انجام دهید!

یک راه دیگر هم تمرین در مقابل آینه است. این یکی از اصلی‌ترین تمرین‌هایی است که در دوره فن بیان و سخنرانی شرکت کننده‌ها انجام می‌دهند.

با این روش هم به زبان بدن خود مسلط می‌شوید و هم در خواندن زبان بدن دیگران.

اگر از خود فیلم بگیرید و تمرین کنید خیلی بهتر است چون در آن صورت بارها و بارها می‌توانید زبان بدن خود را ببینید و زبان بدن خود را اصلاح کنید.

 

تسلط بر زبان بدن

 

همه ما زبان بدن را از کودکی می‌شناسیم بدون آن که آموزش دیده باشیم، البته به صورت ناخودآگاه.

درک آگاهانه و استفاده هوشمندانه از زبان بدن، روابطتان را دگرگون می‌کند. با زبان بدن می‌توانید جایگاه خود را قدرتمندتر از گذشته بسازید از طرفی تاثیرگذارتر باشید.

امیدوارم این مقاله برایتان جذاب و مفید بوده باشد. در انتها خوشحال می‌شویم نظرات خود را برای ما ارسال کنید.

 

تیزحسی چیست؟

چطور تیزحسی را در خود تقویت کنیم تا برنده باشیم؟

تیزحسی یکی از ویژگی‌های بارز افرادی است که خوب حرف می‌زنند، بسیار حاضر جواب هستند، شوخ طبعی عالی دارند، به خوبی دیگران را متقاعد می‌کنند و در کل به طور حرفه ای و مؤثر با دیگران ارتباط می‌گیرند.

 درواقع هر چه تیزحسی ما بیشتر باشد، در لحظه می‌توانیم بهترین واکنش را نسبت به شرایط اطرافمان بروز دهیم. مخصوصاً اینکه با کمک تیز حسی می‌توانیم به خوبی به نیّت درونی افراد پی ببریم حتی مواقعی که حقیقت را نمی‌گویند!

 

در این مقاله با تیزحسی آشنا می‌شویم و یاد می‌گیریم چطور تیزحسی خود را تقویت کنیم که به کمک آن روابط خود را بهبود دهیم.

 

تیزحسی چیست؟

تیزحسی یعنی حواسمان به خوبی به اطرافمان باشد؛ چیزهایی که می‌بینیم، می‌شنویم، می‌خوریم، بو می‌کنیم و لمس می‌کنیم. در کل تیزحسی یعنی حواس ما به درستی و با سرعت اطلاعات را دریافت و پردازش کنند.

 

یکی از بهترین و معروف‌ترین افراد تیزحس شرلوک هولمز می‌باشد. احتمالا شرلوک هولمز را می‌شناسید و فیلم‌هایش را دیده‌اید، ویدئوی زیر بخشی از فیلم شلوک هولمز می‌باشد:

 

 

شرلوک هولمز هم مانند انسان‌های دیگر بود و حس ماورائی نداشت با این تفاوت که به هر آنچه که در اطرافش می‌گذشت کاملاً هوشیار بود.

فقط در دو دقیقه اول آشنایی، با توجه به پوشش و ظاهر و طرز صحبت کردن فرد متوجه تمام مشخصات او می‌شود: چه شغلی دارد، اهل کجاست، متاهل است یا نه، حالش چگونه است و… .

شرلوک همان چیزهایی را می‌دید، می‌شنید و لمس می‌کرد که دیگران هم می‌دیدند، می‌شنیدند و لمس می‌کردند ولی او با جزییات و دقت به اطرافش توجه می‌کرد.

البته منظور من این نیست که دقیقاً مانند شرلوک باشیم؛ شرلوک یک شخصیت خیالی-داستانی است و واقعیت ندارد، اما در واقعیت افراد تیزحس تا حد خوبی این توانایی و ویژگی‌ها را دارد.

 

فرد تیزحس چگونه است؟

احتمالاً تا کنون با چنین افرادی مواجه شده‌اید؛

  • در عین حال که با گوشی صحبت می‌کنند، به صحبت‌های شما هم جواب می‌دهند!
  • همزمان که نگاهشان به شماست، حواسشان به اطراف و افرادی که رفت و آمد می‌کنند هم هست!
  • صداهای کم و پچ‌پچ‌های دیگران را خوب می‌شنوند، حتی با لب‌خوانی صحبت‌های دیگران را متوجه می‌شوند!
  • معمولاً حافظه‌ی خوبی دارند؛ صحبت‌ها و لباس افراد و حتی چیدمان اماکن را به خوبی به یاد می‌آورند!
  • به خوبی به حالات درونی دیگران پی‌ می‌برند و می‌دانند چطور حال بگیرند یا خوشحال کنند!

 

این موارد گوشه‌ای از توانایی‌های فرد تیزحس است؛ کسی که:

فقط نمی‌بیند بلکه با دقت نگاه می‌کند،

فقط نمی‌شنود بلکه با دقت گوش می‌دهد،

از علائم اطرافش به سادگی و سطحی نمی‌گذرد مانند شرلوک هولمز!

 

تیزحسی چیست و فرد تیزحس کیست

 

 

تیزحسی چه کمکی به بهبود فردی و روابطمان می‌کند؟

به نظر شما کدام فرد می‌تواند جذاب‌تر و تأثیرگذارتر باشد؟

فرد اول)

  • وقتی داستانی را با ذوق تعریف می‌کنید اصلاً خنده‌اش نمی‌گیرد!
  • ممکن است ناراحت و افسرده باشید (البته دور از جان) و تا خودتان نگویید متوجه نشود!
  • منظور شما را جور دیگر برداشت می‌کند مثلا راجع به گم شدن پولتان صحبت می‌کنید و او فکر کند به او اتهام دزدی می‌زنید!
  • سختی کشیدن شما را می‌بیند اما هنوز دغدغه و نیاز شما را درک نمی‌کند!
  • و…

 

فرد دوم)

  • وقتی که با ذوق طنز می‌گویید، با تمام وجود خنده‌اش می‌گیرد!
  • وقتی که ناراحت و افسرده هستید (حتی اگر خودتان متوجه نباشید)، او متوجه می‌شود بدون آنکه به زبان بیاورید!
  • نیاز، دغدغه و خواسته شما را به خوبی درک می‌کند مثلاً راجع به زیباییِ گل صحبت می‌کنید و او یک شاخه گل زیبا به شما هدیه می‌دهد!
  • کاملاً متوجه عمق و منظور صحبت‌های شما می‌شود به عبارت دیگر اگر بگویید “ف” تا فرحزاد می‌رود و برمی‌گردد بنابراین به توضیح زیاد احتیاج ندارید!
  • جزئیات ظاهری شما را خوب می‌بیند، مثلا به ساعت مچی زیبایی که زیر آستین شما پنهان است دقت می‌کند و از آن تعریف می‌کند!
  • از صدای شما پشت تلفن متوجه می‌شوند که عجله دارید و سرتان شلوغ است بنابراین خیلی وقتتان را نمی‌گیرد!
  • و…

 

فکر کنم همین چند مورد کافی باشد و کامل متوجه شده باشیم که فرد دوم چقدر جذاب، تأثیرگذار است!

 

افرادی که تیزحسی بالایی دارند به خوبی شرایط اطرافشان را آنالیز و موقعیت را درک می‌کنند. می‌فهمند که دیگران چه حال درونی دارند و برای تغییر آن چه‌ کار کنند، بنابراین با دیگران به خوبی ارتباط برقرار می‌کنند.

در مقابل، افراد تک بعدی که خیلی تیزحسی به خرج نمی‌دهند، جذاب و دوست داشتنی به نظر نمی‌آیند.

ما انسان‌ها دوست داریم با کسانی ارتباط داشته باشیم که ما را خوب درک کنند، ببینند و بشنوند؛ بنابراین افراد تیزحس برایمان جذاب‌تر است.

 

تیزحسی و جذابیت و متقاعد کردن

 

از طرفی افراد تیزحس حاضرجواب‌های قهاری هستند و در لحظه جواب کوبنده و مناسب می‌دهند!

 علاوه بر آن به دروغِ دیگران پی می‌برند، در مذاکرات به خوبی می‌توانند دیگران را متقاعد کنند و سخنرانی‌های موفقی ارائه دهند.

 

مقاله مرتبط: متقاعدسازی

چگونه تیزحسی خود را تقویت کنیم؟

خوشبختانه تیزحسی یک امر اکتسابی است نه ذاتی.

با تمرین و تکرار می‌توان این ویژگی شگفت انگیز را در خود تقویت کرد.

 در ادامه چند تمرین ذکر کرده‌ام که در تقویت تیز حسی بسیار تاثیرگذار هستند:

 

تمرین اول تیزحسی:  دیدن فیلم بدون صدا

دیدن فیلم و سریال بدون صدا به تقویت تیز حسی به شدت کمک می‌کند، ترجیحاً بهتر است فیلم و سریالی انتخاب کنید که تاکنون ندیده‌اید.

با دقت به شرایط مکانی، زبان بدن، حالات صورت و… سعی کنید بفهمید که جریان فیلم از چه قرار است.

 در مراحل اولیه، انجام این تمرین ممکن است خسته و کلافه کننده باشد اما بعد از دو سه بار فیلم دیدن، مهارت دیداری شما تقویت می‌شود.

 به مرور می‌توانید با نگاه کردن به اطراف به روابط و حالات روحی افراد پی ببرید و حدس بزنید تا کنون چه اتفاقی افتاده است یا خواهد افتاد!

 

تمرین اول تیزحسی

 

نکته مهم: برای اینکه بهتر بتوانید زبان بدن دیگران را بفهمید یا کدگشایی کنید، پیشنهاد می‌کنیم اطلاعات خود را در زمینه زبان بدن بیشتر کنید.

کتاب زبان بدن از آلن پیز -یکی از بهترین اساتید زبان بدن در جهان- یک کتاب عالی است که با خواندن آن اطلاعات جامع و کاملی درباره زبن بدن کسب می‌کنید.

 

تمرین دوم تیزحسی: تمرکز روی یک صدا در محیط شلوغ

این تمرین مهارت شنیداری را تقویت می‌کند و باعث می‌شود به لحن و صدا‌ها آگاه‌تر شویم یا به اصطلاح گوشمان تیزتر شود.

یک کتاب صوتی، پادکست یا رادیو با هر موضوعی که دوست دارید انتخاب کنید. با صدای کم در یک محیط شلوغ و پر سر و صدا به آن گوش دهید.

سعی کنید بفهمید چه می‌گویند البته لزومی ندارد کل جملات و کلمات را بشنوید همین که چند کلمه را بشنوید و کل جمله را متوجه شوید کافی است.

 

تمرین دوم تیزحسی

 

تمرین سوم تیزحسی: کاربرد در دنیای واقعی

هر چه را که در دو مرحله قبل تمرین کردید، در دنیای واقعی هم اعمال به کار ببرید.

به حالات صورت، رفتار، لحن و شرایط محیطی بیشتر دقت کنید. توجه کنید که دیگران چه می‌گویند، چه زبان بدنی دارند.

رفع سوء تفاهم: البته منظور ما این نیست که وارد حریم شخصی و بحث‌های خصوصی دیگران شوید، فقط در مواردی که به خود شما مربوط می‌شود بیشتر دقت کنید.

 

 

جمع‌بندی

تیزحسی یعنی حواس ما به درستی و با سرعت اطلاعات را دریافت و پردازش کنند.

فرد تیزحس هم می‌بیند هم نگاه می‌کند، هم می‌شنود هم گوش می‌کند و به جزئیات اطرافش هوشیار است.

افرادی که تیزحسی بالایی دارند به خوبی می‌فهمند که دیگران چه حال درونی دارند و برای تغییر آن باید چه‌ کار کنند، بنابراین به خوبی ارتباط برقرار می‌کنند.این افراد بسیار جذاب و تاثیرگذار هستند.

سه تمرین عالی برای تقویت تیزحسی:

دیدن فیلم بدون صدا

گوش دادن به رادیو، کتاب صوتی و… در محیط شلوغ

تمرین در دنیای واقعی

 

امیدوارم با خواندن این مقاله به خوبی با مفهوم تیزحسی آشنا شده باشید.

هر فردی به این توانایی احتیاج دارد؛ فروشنده، پزشک، وکیل، مدیران و… .

پیشنهاد می‌کنم تمرینات تیزحسی را هرچه زودتر در برنامه روزانه خود قرار دهید که هر چه زودتر تاثیرات این توانایی شگفت انگیز را در زندگی و روابط خود ببینید.

 

در انتها دوره عالی هوش کلامی را پیشنهاد می‌کنم که یکی از بهترین آموزش‌ها برای تقویت تیزحسی است. در این دوره یادمی‌گیریم چطور از تیزحسی خود استفاده کرده و کلام قدرتمندتری داشته باشیم.

 

هفت مهارت هوش کلامی

هفت مهارت هوش کلامی

 

حسن جویی چیست و چگونه از دیگران تعریف کنیم؟

چطور از دیگران تعریف کنیم تا در دل آنها نفوذ کنیم؟

حُسن جویی یا تعریف کردن از دیگران، مهم‌ترین و قوی‌ترین روش برای برقراری ارتباط مؤثر است. تعریف کردن و حسن جویی، راه نفوذ به قلب دیگران است. با داشتن این کلید طلایی می‌توانیم روابط قوی تر و مؤثرتر، زندگی خانوادگی لذت بخش‌تر، فرصت های شغلی و درآمدیِ بیشتر بسازیم. البته حسن جویی داریم تا حسن جویی، افرادی که هوش کلامی بالا دارند می‌دانند چگونه از دیگران تعریف کنند تا هم دلشان را به دست آورند و هم چاپلوسی نباشد!

در این مقاله با حسن جویی آشنا می‌شویم و اینکه چطور درست و اصولی و حرفه‌ای از دیگران تعریف کنیم و از روابط خود نتیجه بهتری بگیریم.

 

 

چرا حسن جویی کردن مهم است؟

لطفاً آخرین باری که کسی از شما تعریف کرد را به یاد بیاورید؛ آن لحظه چه حسی داشتید؟ نسبت به آن شخص چه احساسی پیدا کردید؟

شنیدن تعریف و تمجید از زبان دیگران، یکی از لذت بخش‌ترین تجربه‌های زندگی هر فردی است. وقتی کسی از ما تعریف می‌کند حس مهم و ارزشمند بودن به ما دست می‌دهد و حالمان نسبت به خودمان بهتر می‌شود.

از طرفی تعریفِ ما از دیگران باعث می‌شود که در نظر آنها عزیز، محترم و قابل اعتماد شویم. در واقع با حسن جویی به قلب دیگران نفوذ می‌کنیم.

طرف مقابل با خودش می‌گوید: «چقدر این آدم مهربونه! به من توجه میکنه! من براش مهمم! می‌تونم بهش اعتماد کنم، هرکاری که از دستم بر میاد باید براش انجام بدم!»

 

حسن جویی

 

تأثیر تعریف کردن و حسن جویی بر عزت نفس

حسن جویی تاثیر دو طرفه دارد؛ علاوه بر اینکه حس خوب به طرف مقابل می‌دهیم و او خود را ارزشمندتر می‌داند، خودمان هم از این تاثیرگذاری مثبت حالمان خوب می‌شود و ارزشمندی بیشتری احساس می‌کنیم. در واقع با حسن جویی عزت نفس هر دو طرف بالاتر می‌رود.

 

احتمالاً داستان کودکی ادیسون را شنیده باشید:

زمانی که ادیسون به مدرسه می‌رفت، معلم نامه‌ای به ادیسون داد که به مادرش بدهد. ادیسون نامه را به مادرش داد. در نامه نوشته شده بود:

«با کمال تأسف باید بگویم فرزندتان کودن است و هیچگونه استعدادی برای ادامه‌ تحصیل و درس خواندن ندارد. مدرسه‌ ما نیز جای افراد ابله و کودن‌ نیست و از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم»

 

ولی مادر ادیسون کار عجیبی کرد و نامه را جور دیگری برای فرزندش خواند. او نامه را این گونه خواند:

«فرزند شما نابغه و باهوش است و مدرسه‌ ما توان آموزش به فرزندتان را به خاطر داشتن هوش بالا ندارد. شما باید شخصاً خودتان به او آموزش دهید»

 

این طور شد که مادر ادیسون شروع کرد به درس دادن  فرزندش در منزل. ادیسون در سن ۱۳ سالگی اولین اختراع خود را ثبت کرد. مدتی پس از فوت مادرش، ادیسون صندوقچه‌ مادرش را باز کرد و ‌خواست آن نامه را برای همه بخواند تا به همه ثابت کند از کودکی نابغه بوده، ولی با دیدن اصل نامه شروع به گریه کرد.

 

ادیسون تازه فهمید که چطور مادرش از یک ادیسونِ کودن، یک ادیسونِ نابغه ساخت!

 

ادیسون بعدها در خاطراتش نوشت:

توماس ادیسون، فرد کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان، به نابغه‌ قرن تبدیل شد!

 

حُسن جویی در بالا بردن عزت نفس قدرت فوق العاده‌ای دارد؛ با یک حسن جویی -که واقعیت هم نداشت- از یک کودن، یک نابغه‌ بزرگ ساخته شد و مادر ادیسون با اینکار بی‌نظیرش، تا ابد بشریت را مدیون خود کرد.

(برای آشنایی بیشتر و مطالعه کامل تر حتماً مقاله عزت نفس، را بخوانید.)

 

تاثیر حسن جویی بر عزت نفس

 

وقتی کسی در زمینه خاصی از ما تعریف می‌کند، تشویق می‌شویم که در آن زمینه بهتر عمل کنیم. مانند دانش آموزی که با تشویق معلمش انگیزه و اعتماد به نفس می‌گیرد و تمام تلاش خود را می‌کند تا بیشتر و بهتر درس بخواند و نمره های بهتری بگیرد.

(برای آشنایی بیشتر و مطالعه کامل تر حتماً مقاله اعتماد به نفس را بخوانید.)

 

تاثیر حسن جویی در مقایسه با انتقاد کردن

دنیایی را تصور کنید که همه از یکدیگر حسن جویی و تعریف می‌کنند:

آقا به همسرش بگوید: غذاهات اینقدر خوشمزس که غذای دیگه‌ای بهم نمیچسبه!

فرزند به پدر و مادرش بگوید: ممنونم ازتون با تمام اذیتایی که کردم اما بازم مهربونید!

استاد به شاگردش بگوید: آفرین که تلاش میکنی. مطمئنم موفق میشوی!

کارمند به مدیر بگوید: شما مدیر توانمندی هستین چون در فلان موقعیت به خوبی بحران را مدیریت کردین!

و…

با حسن جویی چه دنیای شگفت انگیزی می‌توان ساخت: حالِ همه خوب ، همه در حال تلاش برای بهتر شدن و کمک به یکدیگر،  فرصت‌های عالی و … .

 

اما خودتان کلاه خود را قاضی کنید! به نظرتان در واقعیت اینگونه است؟

واقعیت تلخ این است که ما بیشتر از اینکه از یکدیگر تعریف کنیم، انتقاد می‌کنیم. به نکات مثبت دیگران خیلی توجه نداریم در حالی که پتک انتقاد همیشه در دستمان آماده است.کافیست یک نفر کاری خلاف انتظار ما انجام دهد، محال است او را از انتقاد سوزنده (نه سازنده) خود بی‌نصیب بگذاریم!

 

  • چه عجب حالی از ما پرسیدی!
  • دیگه تحویل نمی‌گیری!
  • فلانی اصلاً سنگین رفتار نمیکنه… همش میره میاد، زیاد حرف میزنه!
  • بلد نیستی لباستو بندازی روی چوب لباسی؟!
  • کاش یکم از فلانی یاد بگیری!
  • و…

شنیدن این انتقادها برای کسی خوشایند نیست، هرچند انتقاد و بازخورد گرفتن برای رشد و بهتر شدن لازم است اما اگر زیاد شود و اصولی بیان نشود اثر معکوس می‌گذارد؛ کدورت و دلخوری پیش می‌آید در نتیجه به قمیت خراب شدن روابط و کاهش عزت نفس طرفین تمام می‌شود.

 

حسن جویی در مقابل انتقاد

 

نقش حسن جویی در انتقاد سازنده

حسن جویی اثر سازنده و مثبت دارد حتی در انتقاد کردن تاکید بر این است که به نکات مثبت هم اشاره کنیم تا انتقاد اثر سازنده خود را بگذارد؛ در واقع با حسن جویی درد انتقاد را کاهش می‌دهیم تا مخاطب انتقاد را بپذیرد یا حداقل ناراحت نشود.

(اگر می خواهید بدانید چطور می توان حرفه ای انتقاد کرد تا دیگران ناراحت نشوند، مقاله اصول صحیح انتقاد می تواند بشدت کمک کننده باشد)

 

وقتی با حسن جویی می‌توان دنیای زیباتری ساخت چرا با انتقادهای تند و عجولانه، زندگی را برای یکدیگر تلخ کنیم؟

 

چگونه از دیگران تعریف و حُسن جویی کنیم؟

حُسن جویی یعنی یک چشم زیبا‌بین و یک زبان زیباگو داشته باشیم؛ ویژگی‌ها، استعداد‌ها، توانایی‌ها و نکات مثبت دیگران را ببینم و در یک چارچوب زیبا -که در ادامه می‌گوییم- کادو کنیم، به زبان بیاوریم و هدیه دهیم (یک هدیه زیبا و بی هزینه)!

 

فرمول جادویی حسن جویی:

حسن جویی سه گام اصلی دارد:

 

گام اول: نام شخص

نام هر شخص، زیباترین و شگفت‌انگیزترین کلمه در دنیای آن فرد است. با گفتن نام شخص، حسن جویی ما جذاب‌تر و اختصاصی می‌شود.

 طرف مقابل احساس می‌کند که این حسن جویی مختص خودش است نه اینکه مثل ربات یک جمله را حفظ کرده‌ایم و به همه می‌گوییم.

یک مثال رایج پیامک‎ها یا ایمیل‌های تبلیغاتی است که دریافت می‌کنیم و در ابتدای آن نام خود را می‌بینیم و خوشحال می‌شویم.

 

نام شخص در حسن جویی

 

بنابراین با آوردن نام شخص، یک حسن جوییِ شاهکارانه تحویل می‌دهیم.

مطلب مرتبط: جذاب صحبت کردن

 

گام دوم: تعریف

در این گام دقیقاً به کاری که طرف مقابل کرده است یا به ویژگی خوبی که در او مشاهده کرده‌ایم، اشاره می‌کنیم.

هشدار: در این مرحله باید مراقب باشیم بزرگ‌نمایی نکنیم یا دروغ نگوییم در غیر این صورت مخاطب متوجه عدم صداقت ما می‌شود و احساس می‌کند که ما قصد چاپلوسی داریم یا نیت خاصی پشت این چاپلوسی است.

 

گام دوم حسن جویی

 

گام سوم: دلیل

این گام خیلی مهم است و همین گام است که حُسن جویی ما را حرفه‌ای می‌کند؛ زمانی که برای تعریف کردنِ خود، دلیل می‌آوریم در واقع نشان می‌دهیم که چاپلوسی نمی‌کنیم و برای حرف خود دلیل داریم. علاوه بر این، فرد احساس می‎کند که ما چقدر به او توجه داریم و برایش اهمیت قائلیم.

 

دلیل آوردن در حسن جویی

مطلب مرتبط: معجزه دلیل

 

این سه گام (بیان نام، تعریف کردن، دلیل آوردن) در عین سادگی بسیار اثرگذار است و به حسن جویی چارچوب زیباتری می‌دهد.

 

چند مثال می آورم تا ذهنتان بیشتر با این فرمول آشنا شود:

مثال۱:  مامان جون ممنونم که به سلامتی ما خیلی اهمیت میدی؛ چون غذاهاتو زیاد چرب و شور نمی کنی!

مثال۲: محمد تو دوست خیلی بامرامی هستی؛ چون اون روز که برام مشکل پیش اومد، تا تهش کنارم بودی!

مثال۳: زهرا جون این لباس خیلی بهت میاد چون هم خوش دوخته هم خوش رنگ!

 

چند نکته خیلی مهم:

  • در حسن جویی از پسوند “ترین” مانند بهترین، زیباترین و… تا حد امکان بپرهیزیم چون حالت اغراق‌گونه و غیرواقعی به حسن جویی می‌دهد.
  • با عبارت‌هایی مثل اما، ولی، اگرچه و… حسن جویی را خراب نکنیم. مانند اینکه کودکی را نوازش کنیم و بلافاصله هم سیلی بزنیم!
  • زیاده‌روی کردن، اثر حسن جویی را از بین می‌برد. به اصطلاح از مزه می‌افتد و دیگران فکر می‌کنند فرد چاپلوسی هستیم. کم‌روی هم باعث می‌شود خود را فرد قدر نشناسی جلوه دهیم. بهترین راه میانه روی است.
  • حسن جویی را به عادت شخصی تبدیل کنیم نه اینکه فقط مواقع نیاز از دیگران تعریف کنیم که دیگران نگویند: “حتماً یه کاری میخواد که اینطوری ازم تعریف میکنه!”. بنابراین سعی کنیم بدون نیاز به فرد حسن جویی کنیم.
  • در حسن جویی به مواردی که خود فرد قبول یا علاقه دارد اشاره کنیم. مثلاً یک نفر ممکن است از لقب استاد خوشش نیاید. یا فردی که خوش صحبت است و به آداب معاشرت اهمیت می‌دهد، تعریف کردن از خوش صحبت بودنش او را خوشحال‌تر می‌کند.
  • حسن جویی هر چه دقیق‌تر باشد اثرگذارتر است یعنی بهتر است به جزئیات اشاره کنیم؛ مثلاً گفتن “این لباس از سر شونه و آستین خیلی قشنگ تو تنت وایمیسته” از جمله “این لباس خوش دوخته” جذاب‌تر است.
  • در زمان و مکان مناسب حسن جویی کنیم. مثلاً اگر از کسی در جمع تعریف کنیم ممکن است خوشحال‌تر شود شاید هم نشود!

 

اما اگه ازش تعریف کنم پُررو میشه!

ممکن است این طور فکر کنیم: “نه بابا بعضیا رو اگه ازشون تعریف نکنی بهتره … پررو میشن … همینجوری هم دو قورت و نیمشون باقیه تعریف کنیم چی میشه؟!”

 

این جمله زیبا از نیچه، بهترین پاسخ به این طرز فکر است:

پرندگانی که در قفس به دنیا آمده‌اند پرواز کردن را بیماری می‌دانند!

 

در جامعه انقدر انتقاد کردن زیاد شده است و کسی از کسی تعریف نمی‌کند یا در خانواده‌ای بزرگ شده‌ایم که خیلی به حسن جویی اهمیت نمی‌دهند بنابراین حسن جویی برای ما تبدیل به یک موضوع عجیب و غریب شده است.

در صورتی که حسن جویی یک نیاز طبیعی و روحی برای ما انسان‌هاست. همانطور که جسم ما به آب و غذا احتیاج دارد روح ما هم به حسن جویی نیاز دارد و مانند سلام کردن یک امر طبیعی و لازم است.

 

حسن جویی

 

ما انسان‌ها برای اینکه حالمان خوب شود، عملکرد بهتری داشته باشیم، ارتباطات موثرتری بسازیم نیاز به حسن جویی داریم. پس از این موهبت الهی که هزینه‌ای هم ندارد، دریغ نکنیم و با حسن جویی روح خود و دیگران را سیراب کنیم.

 

۳ تا فوت کوزه‌گری عالی

سه روش عالی وجود دارد که اثرگذاری حسن جویی را چندین و چند برابر می‌کند:

 

۱) تعریف پشت سر

وقتی می‌شنوید که در جمعی از شما تعریف شده است چه احساسی دارید؟

مسلماً بسیار خوشحال می‌شوید.

تعریف پشت سر یک روش غیر مستقیم و عالی برای حسن جویی است. می‌توانید در جمع از شخصی که حضور ندارد تعریف کنید مطمئن باشید بعد از اینکه آن تعریف به گوشش برسد ذوق زده می‌شود!

 

حسن جویی پشت سر

 

۲) قاصدک خوش خبر باش

در این روش تعریف فرد دیگری را به گوش شخص می‌رسانیم. این روش بسیار جذاب است و به اندازه فردی که حسن جویی کرده است عزیز می‌شویم در واقع در حسن جویی سهیم می‌شویم.

 

۳) سورپرایز باشه

در دوران دانشجویی برای گذراندن واحد کارآموزی به یک شرکت معتبر رفتم. بعد از دو ماه که کارآموزی‌ام تمام شد دیگر ارتباطی با کارکنان آن شرکت نداشتم.

 یکسال بعد برای گرفتن شماره تماس یک نفر از کارکنان، با مدیر پروژه تماس گرفتم. در انتهای مکالمه‌ با یک حسن جوییِ ناگهانی از ایشان تشکر کردم:

“خیلی ممنونم … شما خیلی مهربون هستین همینطور حرفه‌ای در کارتون … متخصص مثل شما کم پیدا میشه!”

 در کمال ناباوری پاسخی غیرقابل انتظار گرفتم، ایشان گفتند “خواهش میکنم… کسی که دنبال یادگیری باشه برای من محترمه”

جمله “دنبال یادگیری” برای من بسیار مهم بود. این جمله بازخوردی بود که مستقیماً فرصت نشد در دوره کارآموزی از مدیر پروژه بشنوم و فکر می‌کردم عملکرد مناسبی در کارآموزی نداشتم. در حالی که با این جمله متوجه شدم ایشان به تلاش‌های من پی برده‌اند.

با این اتفاق اعتقادم به حسن جویی -آن هم از نوع  ناگهانی- ۱۰۰% شد.

لزومی ندارد که مناسبت خاصی اتفاق بیفتد یا حتماً در حق ما لطفی شده باشد که از دیگران حسن جویی کنیم. اتفاقاً اگر حسن جویی ناگهانی و غیرمنتظره باشد خیلی بیشتر به دل می‌نشیند.

 

جمع‌بندی

تعریف کردن از دیگران یا حسن جویی، مهم‌ترین و قوی‌ترین روش برای برقراری ارتباط مؤثر است. در واقع با حسن جویی به قلب دیگران نفوذ می‌کنیم.

حسن جویی تاثیر دو طرفه دارد هم حال خودمان بهتر می‌شود هم طرف مقابل. همین امر به بهبود عزت نفس طرفین کمک شایانی می‌کند.

در جامعه آنقدر انتقاد کردن زیاد شده است که حسن جویی به یک موضوع عجیب و غریب تبدیل شده است در صورتی که مانند سلام کردن یک کار لازم است و هر انسانی به آن نیاز دارد.

حسن جویی یعنی اینکه نکات مثبت، توانایی‌ها، استعدادهای دیگران را ببینیم و آن را بیان کنیم. حسن جویی حرفه‌ای سه گام دارد:

  • آوردن نام شخص
  • تعریف کردن
  • دلیل آوردن

با همین سه گام ساده حسن جویی ما اثرگذارتر و حرفه ای‌تر می‌شود و تعریف کردن ما بیشتر به دل می‌نشیند.

حسن جویی را به یک عادت همیشگی تبدیل کنیم، نکات مثبت دیگران را ببینیم و به آن اشاره کنیم، بدون قصد چاپلوسی یا بزرگ‌نمایی.

 

امیدوارم این مقاله برایتان مفید بوده باشد و با خواندن آن، زندگی بهتر و لذت بخش‌تری تجربه کنید.

مشتاق خواندن نظرات شما عزیزان در انتهای این مقاله هستیم.

 

 

begrudge | حسرت خوردن و مدیریت آن

چطور حسرت زندگی دیگران را نخوریم؟

حسرت‌ خوردن (begrudge) و حسادت یک احساس طبیعی است و فقیر و ثروتمند هم نمی‌شناسد. برای همه ما پیش آمده است برای موضوعات مختلفی حسرت زندگی دیگران را بخوریم:

  • موقعیت شغلی فلانی رو ببین! خوش به حالش کاش منم جای اون بودم!
  • خوش به حالش چه خونه و ماشین شیکی داره!
  • درآمد اون خیلی بیشتره خوش به حالش!
  • چه همسر خوش اخلاق و خوشگلی داره!
  • کاش منم مثل اون زندگی شادی داشتم!
  • چقدر بچه هاش مؤدبن برعکس بچه های من! خوش به حالش!
  • چه اندام و قیافه خوشگی داره! کاش منم اونطوری بودم!
  • و …

بیشتر از موهای سر همه آدم‌ها، دلیل برای حسادت و حسرت خوردن داریم! دنیا همه چیز را به یک‌ نفر نمی‌دهد، چیزهای زیادی وجود دارد که دلمان می‌خواهد داشته باشیم ولی نداریم؛ وقتی همان مورد را در زندگی دیگران مشاهده می‌کنیم حسرت می‌خوریم که ای کاش من هم مثل او، این ها را داشتم!

 

بزرگترین حسرت و خواسته شما چیست؟

جواب هرکس به این سؤال متفاوت است و بستگی به سن، تحصیلات، جنسیت، شغل، محل زندگی و… دارد:

برای یک جوان جویای کار: دیدن یک نفر دیگر که شغل خوب و درآمد دارد!

برای یک فرد مجرد: دیدن روابط عاشقانه یک زوج خوش بخت!

برای کسی که بچه‌دار نمی‌شود: دیدن پدر و مادرهایی که فرزندشان در کنارشان است!

کسی که قرض، بدهی و مسائل مالی دارد: دیدن زندگی افراد ثروتمند!

کسی که مستأجر است: دیدن کسی که خودش صاحب خانه است!

یک دانش آموز پشت کنکوری: دیدن رتبه برترهای کنکور!

حتی کودک ۵ ساله که علاقه به اسباب بازی دارد: دیدن کودکی که با ماشین پلاستیکی اش بازی می‌کند!

و…

 

حسرت نخورن و خوشبختی

 

برای شما چطور؟ چه حسرت بزرگی را در زندگی تجربه کرده‌اید؟

 

چطور حسرت خوردن را مدیریت کنیم؟

من در این مقاله اصلاً قصد ندارم بگویم حسرت نخورید یا خدایی ناکرده حسرت خوردن کار زشت و بدی است؛ حسادت و حسرت خوردن طبیعی است و راه فراری هم نداریم چون ما در اجتماع زندگی می‌کنیم و زندگی افراد دیگر را می‌بینیم. اگر هم نمی‌توانیم کنار بیاییم، تنها راه چاره زندگی کردن در غار است!

می‌خواهم چند راهکار عالی را با شما به اشتراک بگذارم که چطور حسرت خوردن را مدیریت کنیم؛ خود را نبازیم و مانند افراد قوی آن را در جهت بهبود شرایط خودمان به کار ببریم! 

 

شرایط فعلی را بپذیریم!

حسرت خوردن از جایی شروع می‌شود که شرایط خودمان را با دیگران مقایسه می‌کنیم. نداشته‌های خود را در داشته‌های دیگران می‌بینیم و آرزو می‌کنیم که ای کاش من هم این ها را داشتم!

کاملاً هم حق داریم اینطور فکر کنیم چون دیگران دارند و ما نداریم! اما همینطور مقایسه کردن، فایده‌ای هم دارد؟ معجزه می‌شود؟ جز اینکه افسرده‌تر و عصبانی‌تر شویم نتیجه ای که ندارد! علاوه بر آن بر روابط کاری و عاطفی هم تاثیر مخربی می‌گذارد!

 

از طرفی بپذیریم که شرایط همه یکسان نیست، همه در کنار نعمت‌هایی که داریم کمبود هایی هم داریم. اگر ما حسرت زندگی کسی را می‌خوریم شاید او هم به زندگی ما حسرت می‌خورد!

 

 اجازه دهید این جمله در ذهنتان حک شود:

راه رهایی از رنج پذیرش رنج است

 

پذیرش یک موضوع تحمل آن را راحت‌تر می‌کند. وقتی شرایط زندگی خود را با تمام نعمت ها و کاستی‌ها بپذیریم، از شر افکار منفی، مقایسه‌های منفی و حسرت‌های آزاردهنده خلاص می‌شویم و با آرامش بیشتری به زندگی ادامه دهیم.

 

رهایی از حسرت و رنج

 

مقاله رهایی از افکار منفی راهکار خوبی در را بطه با این موضوع ارائه می‌دهد.

 

خواسته قلبی خودمان را پیدا کنیم!

یکی از عواقب مقایسه کردن و حسرت خوردن این است که از رسالت و هدفی که برایش ساخته شده‌ایم باز می‌مانیم. افراد زیادی را دیده‌ایم که همیشه در حال شغل عوض کردن هستند، از این شاخه به آن شاخه می‌پرند!

این افراد کاری را شروع می‌کنند و اگر ببینند فردی در کاری دیگر موفق شده است تصور می‌کنند که ارزش کار خودشان پایین است؛ بنابراین کار خود را رها و کار دیگری را به امید رسیدن به موفقیت شروع می‌کنند.

مانند این است که در حال کندن گودالی باشیم که انتهایش به گنج عظیمی می‌رسد؛ ولی با دیدن فردی که از گودال دیگری  کیسه‌ی طلا پیدا کرده است، سریعاً ناامید می‌شویم. سروقت گودال دیگری می‌رویم ولی باز هم ناامید می‌شویم و گودال فعلی را رها کرده و… .

اینگونه همیشه در حال گودال کندن هستیم بدون آنکه به گنجی دست پیدا کنیم؛ همیشه در حال تلاش کردن هستیم ولی دستاورد خاصی کسب نمی‌کنیم! آن وقت حسرت موقعیت و جایگاه دیگران را می‌خوریم و می‌گوییم: “خوش به حال فلانی، یه چیزی شد اما من همانم که بودم!”.

 

استعدادیابی

 تنها وقتی به آرامش می‌رسیم که در مسیر درست قرار بگیریم برای این منظور بهتر است در قلب خودمان جستجو کنیم، تعریف خود را از خوشبختی پیدا کنیم:

 “اون چه کاریه که عاشقشم و حاضرم تحت هر شرایطی پای تمام سختیاش وایسم، کاری که احساس میکنم براش ساخته شدم!”

 

سرگرمی یا کاری را پیدا کنید که از انجام آن واقعاً لذت می‌برید. شاید انجام این کار در روزهای سخت تنها مایه آرامش‌تان باشد. مقاله استعداد یابی با روشی که ارائه می‌دهد کمک می‌کند استعداد خود را زودتر شناسایی کنیم.

 

تلاش کنیم تا برسیم!

به نظرتان بعد از اینکه استعداد و علاقه خود را کشف کردیم، نوبت به چه کاری می‌رسد؟

 مشخص است باید برنامه ریزی و تلاش کنیم تا به هدفمان برسیم. فقط دانستن اینکه چه می‌خواهیم کافی نیست باید تلاش کنیم، عرق بریزیم که به آن شخصیت دلخواهمان تبدیل شویم.

 بیایید با خودمان روراست باشیم علت خیلی از حسرت خوردن‌ها، کم کاری خودمان است. آن زمان که دیگران تلاش می‌کردند ما در حال وقت تلف کردن بودیم و فکر می‌کردیم: “خب حالا وقت هست!”

در حالی که با هدف‌گذاری، برنامه ریزی و تلاش می‌توانستیم الان در موقعیت دلخواهمان باشیم. ولی با اهمال کاری و سهل‌انگاری، حسرت خوردن را برای خود رقم زدیم و تمام این گُل‌ها را خودمان به دروازه مان وارد کردیم. به قول معروف: از ماست که برماست!

 

تلاش| موفقیت| حسرت خوردن

 

قرار هم نیست تسلیم شدن را جایگزین حسرت خوردن کنیم با این بهانه که دیگر برای من دیر است! یا من نمی‌توانم این‌کار را انجام دهم! یادمان باشد ما اشرف مخلوقات هستیم و قادر به انجام هرکاری!

در مقاله اهرم رنج و لذت، به طور کامل در این باره صحبت شده است که چطور انگیزه انجام دادن کاری را به دست آوریم. پیشنهاد می‌کنم حتماً مقاله این مقاله را مطالعه کنید.

نکته مهم: با تامل و دقت بررسی کنیم دیگرانی که موفق‌ترند چه کار کرده اند که ما نکرده‌ایم، از آنها یاد بگیریم و نکات مثبت آنها را در مسیر موفقیت خود به کار ببریم.

 

 

آموزش دیدن و مشاوره گرفتن!

گیاه با نور و آب رشد می‌کند، انسان با آموزش دیدن! آموزش دیدن در هر موضوعی به ما کمک می‌کند عملکرد بهتری داشته باشیم و به جای حسرت خوردن، بتوانیم برای بهبود شرایطمان اقدامی بکنیم.

کسی که قصد دارد مهندس یا پزشک شود باید به دانشگاه برود و در رشته مورد نظر آموزش ببیند؛ کسی که می‌خواهد یک ورزشکار موفق شود باید تحت آموزش یک مربی خوب باشد.

کسی هم که می‌خواهد در زمینه فردی رشد کند، به شخصیتی زیبا دست پیدا کند و حسرت چیزی را نخورد باید از تجربیات و آموزش‌های مربیانِ مهارت های ارتباطی استفاده کند.

دوره صوتی اکسیژن ، حاصل تجربیات و تحقیقات فراوانی است که برای شما مخاطبین گرامی تهیه کرده‌ایم.

 

اکسیژن | حال دلم رو خوب کن

 

در این دوره یاد می‌گیریم چطور احساس و حال خود را خوب نگه داریم، خمیرِ بازیِ روزگار و دیگران نشویم، حرفه‌ای و اثرگذار زندگی کنیم و آرامش بیشتری را به زندگی خود و اطرافیان هدیه دهیم. پیشنهاد می‌کنم دوره اکسیژن  را از دست ندهید، برای آشنایی با این دوره روی اسم آن کلیک کنید.

 

جمع‌بندی

حسرت زندگی دیگران را خوردن یک امر طبیعی است چون ما در اجتماع زندگی می‌کنیم و زندگی دیگران را می‌بینیم، از طرفی دنیا همه چیز را به یک نفر نمی‌دهد. بنابراین طبیعی است دلمان بخواهد چیزی را که دیگران دارند ما هم داشته باشیم!

حسرت خوردن راه گریزی ندارد و فقط باید آن را مدیریت کرد:

  • شرایط فعلی را بپذیریم؛
  • به خواسته قلبی و تعریف خود از خوشبختی، توجه کنیم؛
  • تلاش کنیم تا به هدف حقیقی خود برسیم؛
  • ارتباط خود را با خدا عمیق‌تر کنیم؛
  • از آموزش‌ها و تجربیات مربیان بهره ببریم.

 

امیدوارم مطالعه این مقاله برایتان مفید بوده باشد وکمک کند تا حال خوب و آرامش بیشتری را در زندگی خود تجربه کنید.

 

اولین راز موفقیت

اولین راز موفقیت چیست؟

 اولین راز موفقیت چیست؟

برای موفقیت راهی ندارید جز اینکه در ابتدای مسیر مسئولیت صددرصدی کارهای خودتان را بپذیرید. قرار نیست برای یافتن دلیل عدم موفقیت خود در جای دیگری دنبال آن باشید. این خود شما هستید که زندگی را می‌سازید و نتایج را به دست می‌آورید. پس اولین راز موفقیت این است که سفر خود را باید از درون خودتان آغاز کنید.

 

اگر در زندگی خود به موفقیت نرسیده‌ایم، هیچ‌کس جز خودمان مسئول آن نیست. حتی خدا هم مسئول بدبختی‌های ما نیست. خداوند انسان را مختار آفریده و او را اشرف مخلوقات قرار داده است. یکی از بزرگ‌ترین تفاوت ما با حیوانات و نباتات قدرت اختیارمان است. خدا به ما اختیار داده تا بهترین‌ها را انتخاب کنیم. خدا هیچ‌گاه دوست ندارد بندگانش در سختی و مشقت باشند. فرض کنید شما یک کارخانه دارید و یک نفر را به‌عنوان مدیر کارخانه انتخاب کرده‌اید. آیا هرروز به آن فرد سرکوفت می‌زنید و او را تحقیر می‌کنید و برای او دردسر درست می‌کنید؟ قطعاً این‌طور نیست. خدا نیز این‌چنین است و دوست دارد ما که اشرف مخلوقات او هستیم و تکه ای از وجود او را به امانت در درونمان داریم، در شرایط عالی و ایده آل قرار بگیریم و به موفقیت برسیم.

 

اگر این باور در شما به وجود بیاید که مسئول زندگی‌تان فرد دیگری است، دیگر حرکت نمی‌کنید و هیچ اقدامی برای بهبود وضعیت و شرایط انجام نمی‌دهید. به عبارت دیگر از راز موفقیت سرپیچی کرده اید، درنتیجه هر روز وضع بدتر خواهد شد.

تا زمانی که کسی یا چیزی را در روند موفقیت یا عدم موفقیتتان دخیل بدانید، موفق نخواهید شد. این کار هیچ سودی ندارد که تقصیر را به گردن دیگری بیندازید. این برخلاف راز موفقیت است.

بعد از باختن در یک مسابقه فوتبال هرچقدر هم که مربی از ناداوری، مهیا نبودن شرایط رفاهی تیم، نامساعد بودن زمین و … شکایت کند، تأثیری در نتیجه باخت آن تیم ندارد و کمکی به موفقیت تیمش نمی کند.

 

 

 

پذیرش؛ اولین راز موفقیت

یک نکته بسیار مهم وجود دارد و آن این است که:

«وقتی بپذیری خودت خالق شرایط فعلی زندگی‌ات هستی و خوب یا بد آن را خودت به وجود آورده‌ای، می‌توانی با اراده خودت این شرایط را تغییر دهی.»

زندگی رؤیایی شما زمانی رقم می‌خورد که مسئولیت صددرصدی آن را بپذیرید. این یعنی مدام بهانه نگیرید و عدم موفقیت خود را گردن دیگران نیندازید و خود را قربانی شرایط و عوامل دیگر ندانید. 

 

این را بپذیرید که همیشه حتی در گذشته، شما توانایی تغییر شرایط زندگی خود را داشته‌اید امّا به دلایل مختلفی مثل تنبلی، عدم جدی گرفتن توصیه‌های دیگران، عدم مطالعه و آگاهی، ترس از تغییر، باورهای اشتباه و مخرب، ترس از دست دادن امنیت و… از این توانایی استفاده نکرده‌اید.

آنچه اهمیت دارد این است که از همین حالا تصمیم بگیرید به راز موفقت عمل کنید یعنی طوری عمل کنید که مسئولیت صددرصدی اتفاقات زندگی را بر عهده بگیرید. از حالا به بعد باید هوشیار باشید و اگر اتفاقی برخلاف میل شما رخ داد از خودتان سریع بپرسید: «چرا این اتفاق افتاد؟ کجای کارم اشتباه بود؟ چه‌کاری می‌توانم برای جبران و اصلاح این اتفاق ناخوشاید انجام بدهم؟ از این ماجرا چه درسی می‌توانم بگیریم تا دفعه بعدی عملکرد بهتری داشته باشم؟ برای موفقیت در آینده از الان چه کاری باید انجام دهم؟ و…»

 


فرمول طلایی راز موفقیت

راز موفقیت یک فرمول ساده اما مهم است و آن چیزی نیست جز: 

 

رخداد + واکنش = نتیجه

 

در این فرمول «رخداد» یک پارامتر ثابت است؛ یعنی اتفاقی که برای شما پیش خواهد آمد، یک عامل ثابت است. امّا «واکنش» شما به این رخداد یک عامل متغیر است که کاملاً وابسته به شماست. این شما هستید که با نشان دادن واکنش متفاوت به یک موضوع «نتیجه» حاصله از آن رخداد را به سمت موفقیت یا عدم موفقیت تغییر خواهید داد.

 

برای مثال دو دانش‌آموز را در نظر بگیرید که هر دو در کنکور نتیجه خوبی نمی‌گیرند و نمی‌توانند به دانشگاه وارد شوند. دانش‌آموز اول امید خود را از دست می‌دهد و از ادامه دادن مسیر برای رسیدن به هدف خود دست می‌کشد و رؤیای دانشگاه رفتن را برای همیشه فراموش می‌کند. امّا دانش‌آموز دوم به این موضوع به دید یک فرصت نگاه می‌کند و با امید و انگیزه شروع می‌کند به برطرف کردن نقاط ضعف خود و باتجربه‌ای که از این شکست کسب کرده در سال بعد به موفقیت فوق‌العاده‌ای می‌رسد.

چه چیزی باعث شد که این دو دانش‌آموز نتیجه متفاوتی کسب کنند؟ راز موفقیت دانش آموز دوم چه بود؟ در این مثال «رخداد» برای هر دو دانش‌آموز یکسان بود امّا چیزی که باعث شد نتیجه متفاوتی بگیرند فقط و فقط «واکنش» هرکدام از آن‌ها به این رخداد بود.

 

فرمول طلایی راز موفقیت  د به شما کمک می‌کند تا از این دام رهایی پیدا کنید که موفقیت زندگی‌تان وابسته به عوامل و شرایط بیرونی است. عواملی مثل شرایط بد اقتصادی، شرایط نابسامان خانوادگی، نداشتن تحصیلات عالیه، عدم وجود سرمایه، نداشتن یک پارتی یا آشنای بانفوذ و هزاران بهانه دیگر.

 

 

 

فقط خودتان

اگر امروز در شرایطی هستید که از آن لذت نمی‌برید و آن را دوست ندارید و یا حتی از قرار گرفتن در این شرایط حس بدی دارید، باید این را بدانید که هر آنچه امروز تجربه می‌کنید نتیجه انتخاب‌های گذشته شماست. شما خودتان بوده‌اید که با ترس‌هایتان، با کوتاهی‌هایتان، با ریسک نکردنتان، با بالا نبردن مهارت‌هایتان این شرایط را رقم‌زده‌اید.

 

زندگی شما فقط و فقط بستگی به یک نفر دارد و آن یک نفر هم خود شما هستید؛

نگرش‌ها، مهارت‌ها، افکار، باورها، تلاش‌ها و واکنش‌های شما هستند که زندگی حال و آینده شما را می‌سازند.

اولین و مهم‌ترین قدم برای قرار گرفتن در مسیر موفقیت این است که این موضوع را کاملاً بپذیرید.

 

لطفاً این را باور کنید که اگر کارهایی را که همیشه انجام می‌داده‌اید ادامه دهید، همان نتیجه همیشگی را می‌گیرید. پس اگر به دنبال موفقیت و تغییر شرایط هستید، کاری را انجام بدهید که تابه‌حال نکرده‌اید.

 

 

در مسیر موفقیت شکایت ممنوع

 به نظر شما چرا گاهی اوقات از موضوعی شکایت می‌کنیم؟

فرض کنید به یک رستوران می‌روید و بعد از صرف غذا به علت مناسب نبودن طعم غذا و یا پایین بودن کیفیت مواد اولیه و یا خام بودن آن به مدیر رستوران شکایت می‌کنید. به نظر شما دلیل واقعی و منطقی ذهن شما برای این شکایت همین موضوعات است؟ و یا دلیل محکم دیگری پشت ذهن شماست؟

در حقیقت فلسفه شکایت کردن شما (چه در این مثال و چه در هر مثال دیگری) این است که شما باور دارید چیزی والاتر و بهتر از این شرایط و امکانات موجود هم وجود دارد که شما آن را ترجیح می‌دهید.

 

اگر باور نداشتید که چیز بهتری وجود دارد هیچ‌گاه شکایتی هم نمی‌کردید. مثلاً اگر باور داشتید که خانه بزرگ‌تر و مجلل‌تر از خانه شما هم وجود دارد هیچ‌گاه از خانه خود شکایتی نداشتید. اگر احساس می‌کردید بهترین شغل دنیا را دارید هیچ‌گاه از شغل فعلی خود شکایت نمی‌کردید. اگر می‌دانستید زیباترین چهره و هیکل دنیا را دارید در پی تغییر آن نبودید. اگر می دانستید موفقیت های بیشتری نمی توانید کسب کنید، هرگز به دنبال آن نمی رفتید.

 

همه می‌دانیم که ذات آتش سوزاننده است. امّا تا به ‌حال کسی را دیده‌اید که از این موضوع شکایتی کند؟ هرگز! بااینکه آتش علّت سوختن تعداد زیادی از افراد و اماکن شده و خسارات جبران‌ناپذیری را برجای گذاشته است امّا هیچ‌کس از آن شکایتی ندارد. چرا؟ چون نمی‌توانیم ذات سوزاننده آتش را تغییر دهیم. پس قبولش می‌کنیم. می‌دانیم که شکایت کردن هم چیزی را عوض نمی‌کند و حتی سعی می‌کنیم آن را به کار بگیریم و از آن به نفع خودمان در ایجاد گرما و پخت‌وپز استفاده کنیم.

 

پس چرا کسی حاضر نیست؟

جالب است که مردم همیشه در حال شکایت از موضوعات مختلفی هستند. موضوعاتی که در همه آن‌ها شرایط بهتری وجود دارد و همه آن‌ها قابل‌دستیابی هستند امّا کسی حاضر نیست خود را به زحمت بیندازد و یا ریسکی را قبول کند و یا حتی کوچک‌ترین اقدامی برای رسیدن به موفقیت و دستیابی به شرایط بهتر انجام دهد. این‌گونه است که افراد زیادی همیشه در حال درجا زدن هستند و مدام از شرایط بد شکایت می‌کنند.

این را بدانید:

 

 

از قصّاب گوشت بخواهید نه از مکانیک!!!

تا به حال شده که به مکانیکی بروید و از آقای مکانیک بخواهید یک کیلو گوشت به شما بدهد؟!

قطعاً شما هم افرادی را دیده‌اید که جلوی افراد اشتباهی شکایت می‌کنند. برای مثال از بدرفتاری‌های فرزندشان با همکارانشان صحبت می‌کنند و یا از بدرفتاری همکارشان در محیط خانواده شکایت می‌کنند. آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده‌ایم که بجای شکایت جلوی افراد اشتباهی، سعی کنیم تا خودمان راهی برای حل آن مشکل پیدا کنیم؟ برای مثال برای بدرفتاری فرزندمان بهتر است از یک مشاور کمک بگیریم. امّا چرا اغلب مردم این کار را نمی‌کنند؟؟؟

زیرا آن‌ها جسارت لازم برای اقدام کردن را ندارند. آن‌ها نمی‌خواهند خود را به زحمت بیندازند و راه‌حلی پیدا کنند پس ترجیح می‌دهند مثل یک موش ترسو به گوشه‌ای پناه ببرند و پیش دیگران شکایت کنند تا اینکه برای رسیدن به موفقیت وارد یک چالش بشوند.

 

بیایید از همین حالا یاد بگیریم به‌جای شکایت کردن، دست‌به‌کار شویم و اقداماتی را هرچند کوچک در راستای رسیدن به موفقیت و نتایج دلخواهمان انجام دهیم. پس اگر در موقعیتی قرار گرفتید که آن را دوست نداشتید، سریع تصمیم بگیرید و تلاش کنید تا وضعیت را بهتر کنید. یادتان باشد شما خودتان معمار زندگی‌تان هستید. آنچه برای شما اتفاق میفتد یا ساخته خود شماست و یا با رضایت شما رخ داده است. ممکن است بگویید من هیچ‌گاه رضایت نداشتم فلان اتفاق بیفتد ولی افتاد. باید به شما بگویم که اگر واقعاً دوست نداشتید آن اتفاق رخ دهد قطعاً برای جلوگیری از انجام شدنش اقدامات لازم را انجام می‌دادید.

افراد موفق در راه رسیدن به موفقیت با واقعیت روبرو می‌شوند و از آن فرار نمی‌کنند. آن‌ها با اینکه می‌دانند برای خلق نتایج دلخواهشان باید با کارهای ناخوشایندی روبرو شوند، باز هم اقدام می‌کنند تا فاجعه رخ ندهد و بعد تقصیر را گردن کسی یا چیز دیگری نیندازند.

 

در انتها قبل از اینکه چند تمرین به شما معرفی کنم، پیشنهاد می کنم حتماً سری به کتاب «موفقیت در خون توست» بزنید. در این کتاب اصولی آموزش داده می شود تا ما را گام به گام به موفقیت نزدیک تر کند.

 

 

تمرین

۱- چند مورد از اتفاقات ناخوشایندی که در زندگی ( در مسیر رسیدن به موفقیت ) برای شما اتفاق افتاده است و شما مسئولیت آن را به گردن کسی یا چیز دیگری انداخته‌اید را روی کاغذ بیاورید. روی آن‌ها عمیق شوید و نقش خود را در رخ دادن آن‌ها پیدا کنید و مسئولیت کامل آن را بپذیرید.

(این تمرین ساده باعث می‌شود از این پس کمتر به دنبال عوامل خارجی برای توجیه رخ دادن وقایع ناخوشایند باشید. در واقع می خواهم راز موفقیت را عملی کنید)

 

۲- چند رخدادی را که سبب شده است در مسیر موفقیت به نتایج دلخواه نرسید را در نظر بگیرید و با استفاده از فرمول طلایی راز موفقت (رخداد + واکنش = نتیجه) واکنش صحیحی که می‌توانست منجر به نتایج دلخواه شما بشود را پیدا کنید.

 

۳- از همین حالا شروع کنید و هرگاه خواستید از موضوعی شکایت کنید، دست نگه‌دارید. کمی فکر کنید که چطور می‌توانم برای حل آن اقدام کنم و اقدامات لازم چیست؟ سپس سریع برای بهبود اوضاع دست‌به‌کار شوید.

 

هوش کلامی چیست؟

هوش کلامی چیست؟ چطور آن را تقویت کنیم؟

هوش کلامی

مطمئناً همه ما در طول زندگی خود افرادی را دیده ایم که وقتی لب به سخن باز می کنند گویا عصای جادویی به دست گرفته اند؛ با هر کسی به راحتی ارتباط می گیرند، همه را می خندانند، جمع را دست می گیرند، به راحتی دیگران را متقاعد می کنند، در مذاکرات همیشه پیروز میدان هستند، خود را به راحتی در دل همه جا می کنند، حرفشان خریدار دارد، معتبر هستند و دیگران روی آنها حساب ویژه ای باز می کنند، همیشه جواب قاطعانه ای در آستین خود دارند، هنگامی که صحبت می کنند همه میخکوبشان هستند، هیچگاه حرف کم نمی آورند و در یک جمله کلام آنها عصای معجزه گر آنهاست.

این افراد از یک سیاره دیگر نیامده اند، بلکه انسانی هستند همانند ما با این تفاوت که هوش کلامی تقویت شده ای دارند. این افراد قبل از اینکه فن بیان خوبی داشته باشند، هوش کلامی قوی دارند. اجازه دهید که راحت به شما بگویم، هیچ آموزشی در زمینه فن بیان و سخنرانی به شما کمک نمی‌کند مگر آنکه هوش کلامی خود را تقویت کرده باشید.

 

آیا هوش کلامی همان فن بیان است؟

خیلی از افراد حتی مدرسانی که در این حوزه فعالیت می کنند، به اشتباه هوش کلامی را همان فن بیان قلمداد می کنند درحالیکه اینطور نیست. هرچند این دو مبحث به شدت بهم نزدیک هستند اما ذاتاً باهم متفاوتند. در ویدئوی زیر به صورت کامل تفاوت این دو مبحث را با هم توضیح داده ام: 

 

هوش کلامی چیست؟

اگر بخواهیم از تعریف های آکادمیک و خشک کمی فاصله بگیریم و هوش کلامی (Verbal/Linguistic Intelligence) را با زبان ساده تعریف کنیم، می توانیم بگوییم:

 

هوش کلامی یعنی:

چطور از کلام خود استفاده کنیم تا در هر شرایطی کلاممان اثرگذار و نافذ باشد؛ خواه در صحبت کردن با دیگران باشیم، خواه در نوشتن

 

کلمات، واژه ها و عبارت ها آجرهایی هستند که عمارت هوش کلامی را می سازند. ما برای اینکه هوش کلامی خوبی داشته باشیم، ناگزیر هستیم تا از واژه ها و عبارات استفاده کنیم.

اما یک سوال: گفتیم که اصل و اساس هوش کلامی را کلمات و عبارات تشکیل می دهند و این کلمات و عبارات هم در دسترس همگان قرار دارند؛ اما چرا همه افراد از هوش کلامی خوبی برخوردار نیستند؟

برای جواب به این سوال اجازه بدهید برگردیم به همان مثال آجر و عمارت. مصالح در خدمت همه معماران قرار دارند اما همه ساختمان هایی که ساخته می شوند از یک کیفیت و زیبایی برخوردار نیستند. این هنر معمار و طراح است که زیبایی یک خانه را رقم می زند.

در هوش کلامی نیز این چنین است. همه افراد به یک میزان هنر بکارگیری از کلمات را ندارند. کلمات در اختیار همگان است اما این هنر ماست که آنها را چطور بکار ببندیم تا اثرگذارتر باشند.

 

من در کارگاه ها و دوره هایم، هوش کلامی را اینطور که در ویدئوی زیر آمده است تعریف میکنم:

 

 

هوش کلامی زبانی طبق تعریف گاردنر

برخی از منابع آکادمیک مانند آقای هوارد گاردنر (اولین فردی که هوش کلامی زبانی را معرفی می کند) مولفه های هوش کلامی را منحصر به چهار مؤلفه زیر می دانند:

۱- معنا شناسی واژگان: اینکه هر کلمه در موقعیت های مختلف چه معنایی می دهد. در معناشناسی باید کلمه را از متن و فضای آن جدا کنیم و آنچه از آن باقی می‌ماند، معنای خالص و ثابت آن کلمه است. مثلاً کلمه شب را در نظر بگیرید که می‌تواند نماد ظلمت و ناامیدی باشد اما همه می‌دانیم که منظور از شب، همان آسمان تاریک و ستاره‌دار است!

۲- آوا شناسی: اینکه در هنگام صحبت کردن یا نوشتن، به موزون بودن کلمات، آهنگی که کنار هم می سازند و… توجه شود. به طور خلاصه اینکه لحن بخش مهمی از هوش کلامی است. چون یک جمله در موقعیت‌های مختلف، برداشت‌های مختلفی دارد بنابراین اگر ما لحن درستی نداشته باشیم ممکن است سوء تفاهم ایجاد شود. لحن رنگ و بوی کلمات است.

۳- قواعد و دستور زبان: اینکه کلمات چگونه در کنار هم قرار بگیرند و یا به عبارت ساده تر مهارت جمله سازی. هر زبانی قواعد خودش را دارد، مثلا اینکه فعل کجا باشد و فاعل کجا و… . افرادی که روان و سلیس صحبت می‌کنند، هر کلمه در جایگاه دستوری درست خودش به کار می‌برند. مغز ما به زبان مادری عادت کرده است و در صورتی یک جمله را راحت متوجه می‌شود که کلمات آن به ترتیب درست و در جای درست قرار گرفته باشند.

۴- کاربرد واژه ها: توجه به اینکه هر کلمه در حوزه های مختلف می تواند معانی متفاوتی از خود نشان دهد. می‌دانیم یک کلمه در موقعیت‌های مختلف ممکن است معنای متفاوتی هم داشته باشد. مثلاً کلمه شیر هم معنای شیر خوردنی دارد و هم حیوان درنده. برای تقویت هوش کلامی زبانی خود باید کاربرد هر کلمه را بشناسیم و بدانیم در موقعیت مورد نظر چه تصوری در ذهن مخاطب می‌سازد.

 

هوش کلامی شامل چه موضوعاتی می‌شود؟

اما هدف ما از هوش کلامی به هیچ عنوان پرداختن به موضوعات خشک و غیر کاربردی بالا نیست و آنها را صرفاً به این دلیل آورده ام که بدانید هوش کلامی دنیای بزرگ و گسترده ای دارد و ما تنها قرار است به مواردی اشاره کنیم که بوسیله آن می توانیم زندگی خود را رشد دهیم. مواردی همچون سرفصل های آورده شده در تصویر زیر: 

 

هوش کلامی

تقویت هوش کلامی چه مزایایی برایمان دارد؟

اگر هوش کلامی مان را تقویت کنیم:

  • جرأت صحبت کردن در جمع را پیدا می کنیم؛
  • هنگام صحبت کردن حرف کم نمی آوریم؛
  • دیگران از هم کلامی و هم صحبتی با ما لذت می برند؛
  • کلام نافذ و اثرگذاری خواهیم داشت؛
  • جمع های دوستانه و خانوادگی را دست می گیریم و حرفی برای گفتن داریم؛
  • دایره واژگانمان را گسترده تر می کنیم و بجای جملات تکراری و خسته کننده، زیباتر و شیرین تر صحبت می کنیم؛
  • اگر از کسی درخواستی داریم و یا پیشنهادی به کسی می دهیم، راحتتر می توانیم او را متقاعد کنیم؛
  • دیگران حرف هایمان را راحت تر می پذیرند؛
  • با کلاممان می توانیم به دیگران انگیزه و امید و آرامش بدهیم و نظر آنها را به سمت خود جلب کنیم؛
  • پرقدرت تر و مقتدرانه تر صحبت کنیم تا در دیگران نفوذ کند؛
  • در ارتباط برقرار کردن خیلی حرفه ای تر می شویم و ارتباطات خوبی با دیگران می سازیم.
  • روان تر صحبت می کنیم.
  • نوشتن برایمان راحت تر می شود.
  • داستان های و طنزهای جذاب تری تعریف می کنیم.
  • اگر کسی با کلامش به ما حمله کرد می توانیم محترمانه حاضرجوابی کنیم.
  • می توانیم به صورت بداهه درباره یک موضوع صحبت کنیم.
  • توانایی ها و مهارت هایمان را بهتر ارائه و معرفی می کنیم.
  • در زمینه هایی مثل فروش، مذاکره و … از بقیه افراد یک سر و گردن بالاتر می رویم.

 

نیاز به هوش کلامی

اصلاً تقویت هوش کلامی امکان دارد؟

برخی ها سوال می پرسند که: «آخه مگه میشه این مهارت ها رو یاد گرفت؟ مگه میشه هوش کلامی رو تقویت کرد؟  این مهارت ها ذاتیه!»

در جواب این دوستان به جمله ای از دکتر مایکل مرزنیچ که یکی از پیشگامان انعطاف پذیری عصبی هستند ارجاع می دهم که گفته اند: 

 

” مغز شما همواره در حال رشد هست و انعطاف پذیر، از روزی که به دنیا می‌آیید تا روزی که می‌میرید. مغز به طور پیوسته تغییر شکل می‌دهد، یا رشد می‌کند یا ضعیف می‌شود، بسته به این که چطور از آن استفاده می‌کنید…”

 

با توجه به این جمله از دکتر مایکل مرزنیچ دیگر هیچ بهانه ای برای دوستانی که می گویند: «دیگه از ما گذشته» یا «این مهارت ها ذاتیه» باقی نمی ماند. چرا یاد گرفتیم مغز ما همیشه در حال تغییر است و تنها کافیست  آموزش ببینیم و این آموزش ها را در زندگی خود عملی کنیم.

در رابطه با انعطاف پذیری عصبی و یا مسیرهای عصبی خواندن مقاله زیر خالی از لطف نیست و به ما دید خوبی می دهد: 

مسیر عصبی چیست و چطور در یادگیری به ما کمک می کند؟

 

چطور هوش کلامی خود را تقویت کنیم؟

برای تقویت هوش کلامی خود نیاز داریم تا دو دسته تمرین انجام دهید:

الف) تمرینات عمومی  ب) تمرینات اختصاصی هر برای مهارت

ابتدا به معرفی برخی از تمرینات عمومی برای تقویت هوش کلامی می پردازیم: 

 

الف) تمرینات عمومی

 

۱- تندگویی: قوی ترین تمرین برای تقویت هوش کلامی

تحقیقات نشان می‌دهد هر انسان بالغ که در اجتماع زندگی می‌کند، بین ۱۸ هزار تا ۲۵ هزار لغت در ذهن خود دارد اما در ایده‌آل‌ترین حالت تنها ۴۵۰ تا از آن‌ها را استفاده می‌کند.

«تمرین تندگویی» اطلاعات مغز ما را منظم و مرتب می‌کند. به‌عبارت‌دیگر به کمک این تمرین لغات، عبارات، اصطلاحات و اطلاعات موجود در مغز ما را دسته‌بندی کرده و آماده قرار می‌دهد تا هر زمانی که به آن‌ها نیاز داریم، دسترسی آسان‌تر و سریع‌تری داشته باشم.

برای آنکه با نحوه انجام این تمرین به صورت کامل تر و حرفه ای تر آشنا شوید پیشنهاد می کنم به لینک زیر مراجعه کنید تا هم با نحوه انجام این تمرین آشنا شوید و هم در غالب یک فایل صوتی نمونه ای از نحوه صحیح انجام آن را بشنوید:

مطالعه مقاله تندگویی و گوش دادن به  فایل صوتی آن

 

۲- جمع آوری بهترین ها

یکی از راه های بسیار مؤثر در تقویت هوش کلامی، جمع آوری بهترین هاست که نیاز دارد کمی تیز حس باشیم. اما قرار است چه چیزهایی را جمع آوری کنیم؟ 

 اصطلاحات جدید، طنزها و لطیفه ها، حاضرجوابی ها، داستان ها، شعر ها و ضرب المثل هایی که در کلام دیگران می شنویم یا می خوانیم را یادداشت می کنیم تا به مرور زمان ما هم از آنها در لابلای صحبت هایمان استفاده کنیم.

این موارد را می توانیم با کمی تیزحسی در کلام دیگران، فیلم ها، کتاب ها و به طور کلی هرجایی که کلمات و عبارات وجود دارند، بیابیم.

microsoftToDo

برای آنکه راحت تر و سریعتر به این لیست خود دسترسی داشته باشیم و بتوانیم به راحتی مواردی را به آن اضافه کنیم یا از موارد یادداشت شده استفاده نماییم، توصیه می کنم از اپلیکشین های مخصوصی که برای این کار وجود دارند استفاده نمایید. یکی از بهترین اپلیکیشن های موجود در این حوزه، اپلیکیشن Microsoft To Do است که می توانید برای آشنایی بیشتر با نحوه کار کردن آن، در گوگل جستجو کنید.

 

۳- افزایش دایره واژگان

یکی از اثرگذارترین تمرینات برای تقویت هوش کلامی، افزایش دایره واژگان ماست؛ بعبارت دیگر اگر ما کلمات بیشتری در ذهن داشته باشیم همانند اسلحه ای عمل خواهیم کرد که فشنگ بیشتری در اختیار دارد. پس تا می توانیم باید تعداد کلماتی که در صحبت هایمان بکار می بریم را افزایش دهیم.

واژگانی که ما با آنها سروکار داریم به سه دسته تقسیم می شوند:

۱- واژگانی که معنای آنها را نمی دانیم (بی نهایت کلمه در دنیا وجود دارد که معانی آنها را نمی دانیم. مثل کلمات چینی، فرانسوی، ایتالیایی و …) .

۲- واژگانی که معنای آنها را می دانیم اما در صحبت هایمان از آنها استفاده نمی کنیم یا کلمات منفعل ما (یک فردی که دیپلم می گیرد حدود ۲۰ هزار کلمه در مغز خود دارد اما نهایتاً از ۳۰۰ تا ۴۵۰ تا از آنها در لابلای صحبت یا نوشتار خود استفاده می کند.)

۳- واژگانی که معنای آنها را می دانیم و از آنها در صحبت هایمان استفاده می کنیم یا به عبارت دیگر کلمات فعال ما (در بهترین حالت حدود ۳۰۰ تا ۴۵۰ کلمه)

ایده آل ترین حالت برای تقویت هوش کلامی دسته دوم از تقسیم بندی بالا است. پس بایستی تمام تلاش خود را بکارگیریم تا دایره واژگان خود را از دسته دوم به به دسته سوم ارتقا دهیم.

در ادامه قسمتی از ویدئوی دوره هوش کلامی را برایتان آورده ام که در آن ۸ تمرین و تکنیک بی نظیر در رابطه با افزایش دایره واژگان را به شما آموزش می دهد.

 

 

۴- ناشتا بنویس

چهارمین تمرین برای تقویت هوش کلامی «نوشتن صبحگاهی» است (البته برای برخی ها که ظهر از خواب برمی خیزند، «نوشتن ظهرگاهی» درست تر است!) 

این تمرین به اینگونه است که بایستی بلافاصله بعد از بیدار شدن (قبل از اینکه ذهن کاملاً هشیار شود)، یک موضوع ساده انتخاب کنید و در حد یک برگه A4 کامل درباره آن بنویسید. این تمرین همانند تمرین تندگویی به کمک می کند تا مغزمان اطلاعات را بهتر و بیشتر دسته بندی کنند و در زمانی که به آنها نیاز داریم سریعتر بر سر زبانمان جاری شوند.

رابطه نوشتن و هوش کلامی

 

ب) تمرینات اختصاصی: 

در بخش قبل به تمرین های عمومی برای تقویت هوش کلامی پرداختیم. اما اگر بخواهیم در مهارت های هفت گانه ای که در اواسط این مقاله به آنها اشاره کردیم (یعنی مهارت های هیپنوتیزم کلامی ، حاضر جوابی ، بداهه گویی ، متقاعدسازی کلامی ، داستان گویی جذاب ، طنزپردازی ، ارائه مهارتها و توانایی هایمان) را تقویت کنیم، نیاز است تا با هرکدام از آنها خیلی مفصل تر آشنا شویم؛ چرا که هر کدام از آنها ما را با گوشه ای از دنیای هوش کلامی آشنا می کنند و بسیار مفصل تر از آن هستند که بتوان آنها را در قالب یک مقاله آورد.

لذا در ادامه یک ویدئو برایتان آورده ام (که یک از لایوهای پیج اینستاگرام ما بوده است) و در آن ۱۳ تکنیک فوق العاده کاربردی را توضیح داده ام تا بتوانید به کمک آن اثرگذاری کلامتان را بیشتر کنید و در قلب و دل و مغز دیگران نفوذ کنید: (به هیچ عنوان این ویدئو را از دست ندهید)

 

 

 

اگر تمایل دارید این مهارت ها را به صورت حرفه ای آموزش ببینید، پیشنهاد می کنم حتماً حتماً در دوره حرفه ای و جامع هوش کلامی شرکت کنید.

از طریق لینک زیر می نمانید با سرفصل ها و موضوعات این دوره بیشتر آشنا شوید:

 

توضیحات دوره حرفه ای و جامع هوش کلامی

هوش کلامی

 

حاضر جوابی

حاضر جوابی

 

حاضر جوابی سلاحی برای حمله نیست؛

سپری است برای دفاع از خودمان در برابر حمله دیگران

 

چرا باید حاضر جواب باشیم؟

حاضر جوابی ابزاری است که به ما کمک می‌کند تا در ارتباط با دیگران قدرتمند ظاهر شویم. فردی را تصور کنید که در جمع دوستان، خانواده، محیط کار و… ساکت است و با دیگران ارتباط برقرار نمی‌کند؛ حتی اگر حق او را پایمال کنند، حرفی نمی‌زند؛ توانایی‌هایش را بروز نمی‌دهد و هیچ‌گاه نظر خود را بیان نمی‌کند. بعید به نظر می‌رسد چنین فردی بتواند موفق شود.

او خودش را از بی‌شمار موقعیتی که ممکن است سرنوشت او را تغییر دهند، محروم ساخته است. متأسفانه فرهنگ جامعه ما نیز به‌گونه‌ای است که وقتی فردی خود را از جمع دور می‌کند، کمتر کسی برای برقراری ارتباط به سراغ او می‌رود. این چرخه ادامه پیدا می‌کند و او هر روز منزوی‌تر می‌شود.

حالا فردی را تصور کنید که در موقعیت‌های مناسب ابراز وجود می‌کند و توانایی‌هایش را بروز می‌دهد؛ هرگاه احساس کند نظر او سازنده است، باقدرت نظر خود را اعلام می‌کند؛ اگر کسی بخواهد حق او را پایمال کند با کلام خود مانع می‌شود؛ از هر موقعیتی و در هر جمعی با تیز حسی به دنبال پیدا کردن افراد مؤثر و توانمند است تا با آن‌ها ارتباط بسازد.

آیا میزان موفقیت این دو فرد باهم برابر است؟! مطمئناً جواب منفی است. برای اینکه موقعیت و شرایط خودمان را به فرد دوم نزدیک‌تر و شبیه‌تر کنیم نیاز است تا کلامی اثرگذار داشته باشیم که یکی از ابزارهای قدرتمند آن مهارت حاضرجوابی است.

اسلحه یا سپر دفاعی؟

قبل از هر چیزی بهتر است منظورمان را از حاضرجوابی مشخص کنیم. حاضر جوابی اسلحه‌ای برای حمله به دیگران نیست. قرار نیست ما با حاضرجوابی به تخریب دیگران بپردازیم و هرجایی که دلمان خواست دیگران را تحقیر کنیم. حاضرجوابی یک سِپَر است و به ما کمک می‌کند تا در مقابل حمله کلامی دیگران از خود دفاع کنیم. (اگر به دنبال اسلحه هستید به سراغ مقالات بداهه گویی بروید و خودتان را به آن مجهز سازید. چراکه بداهه گویی سلاح ماست.)

برای مثال فرض کنید شما در محل کار خود وظیفه‌تان را درست و بی‌نقص انجام داده‌اید اما در جلسه کاری به شما انتقاد می‌کنند و قصد دارند زحمات شما را زیر سؤال ببرند. اگر شما به سپر حاضرجوابی مجهز باشید، قطعاً اجازه نخواهید داد تا حقتان را ضایع کنند.

 

حاضر جوابی 2

 

در حقیقت هنر حاضر جوابی برای ما این‌گونه عمل می‌کند که زمانی که حمله‌ای به ما صورت می‌گیرد، ما جاخالی نمی‌دهیم؛ بلکه همان گلوله را به گلوله دیگری تبدیل می‌کنیم و به سمت خود فرد برمی‌گردانیم.

اگر بداهه گویی خود را تقویت کرده باشید، در این قسمت موفق‌تر عمل خواهید کرد زیرا حاضر جوابی و بداهه گویی کمی به هم وابسته هستند. چراکه در بحث حاضرجوابی نیاز به مهارت‌های بداهه گویی داریم.

 

خسرو و فرهاد

یکی از زیباترین حاضرجوابی‌ها که در ادبیات ما آمده است، مربوط می‌شود به شعری از نظامی گنجوی که مکالمه بین خسرو و فرهاد را به زیباترین شکل ممکن به نظم درآورده است. خسرو و فرهاد هر دو عاشق دختری به نام شیرین بودند و هرکدام سعی می‌کردند به وصال او برسند. خسرو حاکم و صاحب قدرت بود اما فرهاد جوانی ساده و دلباخته. در ادامه این شعر زیبا را باهم می‌خوانیم و به حاضرجواب بودن فرهاد در برابر حملات خسرو توجه می‌کنیم.

نخستین بار گفتش کَز کجایی                                 بگفت از دار ملک آشنایی

بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند                          بگفت انده خرند و جان فروشند

بگفتا جان فروشی در ادب نیست                             بگفت از عشق‌بازان این عجب نیست

بگفت از دل شدی عاشق بدین‌سان؟                        بگفت از دل تو می‌گویی من از جان

بگفتا عشق شیرین بر تو چونست                            بگفت از جان شیرینم فزونست

بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب                              بگفت آری چو خواب آید، کجا خواب

بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک                              بگفت آنگه که باشم خفته در خاک

بگفتا گر خرامی در سرایش                                    بگفت اندازم این سر زیر پایش

بگفتا گر کند چشم تو را ریش                                 بگفت این چشم دیگر دارمش پیش

بگفتا گر کَسیش آرد فرا چنگ                                 بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ

بگفتا گر نیابی سوی او راه                                     بگفت از دور شاید دید در ماه

بگفتا دوری از مه نیست در خَور                              بگفت آشفته از مه دور بهتر

بگفتا گر بخواهد هر چه داری                                 بگفت این از خدا خواهم به زاری

بگفتا گر به سر یابیش خوشنود                               بگفت از گردن این وام افکنم زود

بگفتا دوستیش از طبع بگذار                                  بگفت از دوستان ناید چنین کار

بگفت آسوده شو که این کار خامست                       بگفت آسودگی بر من حرام است

بگفتا رو صبوری کن درین درد                                                    بگفت از جان صبوری چون توان کرد

بگفت از صبر کردن کس خجل نیست                       بگفت این دل تواند کرد دل نیست

بگفت از عشق کارت سخت زار است                         بگفت از عاشقی خوش‌تر چکار است

بگفتا جان مده بس دل که با اوست                         بگفتا دشمنند این هر دو بی دوست

بگفتا در غمش می‌ترسی از کس                              بگفت از محنت هجران او بس

بگفتا هیچ هم خوابیت باید                                    بگفت ار من نباشم نیز شاید

بگفتا چونی از عشق جمالش                                   بگفت آن کس نداند جز خیالش

بگفت از دل جدا کن عشق شیرین                           بگفتا چون زیم بی‌جان شیرین

بگفت او آن من شد زو مکن یاد                              بگفت این کی کند بیچاره فرهاد

بگفت ار من کنم در وی نگاهی                                بگفت آفاق را سوزم به آهی

چو عاجز گشت خسرو در جوابش                             نیامد بیش پرسیدن صوابش

به یاران گفت کز خاکی و آبی                                  ندیدم کس بدین حاضر جوابی

 

عطار و حاضر جوابی

اما فقط نظامی نبود که به حاضر جوابان نظر ویژه ای داشت؛ عطار هم در یکی از شعرهایش در وصف یکی از افراد که در حاضر جوابی بسیار حاذق بود اینگونه سروده است:

چنان در ساحری گیرا نفس بود  /  که شیخ نَجد با او هیچکس بود

دمی کان آتشین دم برگرفتی /  اگر بر سنگ خواندی درگرفتی

زبانی داشت در حاضر جوابی  /  به تیزی چون لب تیغ سِدابی

 

کجاها میشه؟ کجاها نمیشه؟

از حاضرجوابی در جواب به مزه‌پرانی دیگران، تیکه انداختن‌ها، توهین کردن‌ها، پاسخ به گستاخی‌ها، مناظره‌ها، مذاکرات تجاری  سیاسی و … می‌توانیم بهره بگیریم.

نکته مهم در استفاده از حاضرجوابی این است که حاضر جوابی آسانسوری است؛ یعنی در همان چند ثانیه بعد از حمله، دفاع باید صورت گیرد. به‌محض اینکه جمله‌ای به سمت ما شلیک شد، باید جواب آن را بدهیم وگرنه دیگر جواب ما ارزشی نخواهد داشت. به عبارت دیگر بهترین حاضر جوابی دقیقاً لحظه ای پس از حمله است.

تصور کنید شما معلم هستید و یکی از شاگردانتان سر کلاس اعتبار شما را هدف قرار دهد و بامزه پرانی‌هایش به شما حمله می‌کند. شما هم در این لحظه برای دفاع، چیزی به ذهنتان نمی‌رسد. کلاس تمام می‌شود و شما فردای آن روز یادتان می‌افتد که می‌توانستید در جواب به آن حمله این پاسخ را بدهید. خنده‌دار نیست اگر در جلسه بعد که آن فرد را دیدید، جواب او را بدهید؟!

 

در روابط عاطفی کاملاً ممنوع!

حالا که دانستیم در چه موقعیت‌هایی می‌توانیم از حاضرجوابی استفاده کنیم، خوب است بدانیم که به‌هیچ‌عنوان اجازه نداریم در روابط عاطفی از آن استفاده کنیم. منظور از روابط عاطفی رابطه ما با اعضای خانواده‌مان ازجمله پدر و مادر، همسر، فرزند، خواهر، برادر و… است. همان‌طور که قبل‌تر اشاره کردیم حاضرجوابی گلوله‌ای است در مقابل حمله‌ای که به ما شده است. قطعاً ما هیچ‌گاه نمی‌خواهیم افرادی که دوستشان داریم کوچک‌ترین خراشی بردارند چه برسد که به سمت آن‌ها گلوله‌ای شلیک کنیم. شاید آن‌ها ناآگاهانه یا ناخواسته حرفی بزنند که موردپسند ما نباشد اما ما هیچ‌گاه اجازه نداریم آن‌ها را از خود برنجانیم.

البته این اجازه را داریم که در فضای شوخی و طنز از حاضرجوابی های کوتاه و حاضر جوابی های محترمانه در مقابل افراد خانواده استفاده کنیم اما یادمان نرود که ملزم به رعایت حد و حدود دیگران هستیم.

فیلم زیر قسمتی از کارگاه «هوش کلامی» است که حاضر جوابی یکی از سر فصل های آن می باشد:

 

 

برای مطالعه قسمت دیگر از سری مقاله های «حاضرجوابی» روی لینک زیر کلیک کنید:

قسمت دوم این مقاله: الگوهای حاضرجوابی

 

اگر تمایل دارید مهارت حاضرجوابی را به صورت حرفه ای آموزش ببینید، پیشنهاد می کنم حتماً حتماً فیلم کارگاه حاضر جوابی را مشاهده نمایید.

از طریق لینک زیر می توانید به این فیلم دسترسی پیدا کنید:

 

توضیحات فیلم کارگاه حاضر جوابی

 

 

 

نیمکره های مغزی

نیمکره راست یا نیمکره چپ؟

 

نیمکره های مغزی

مغز ما انسان ها از دو نیمکره چپ و راست تشکیل شده است که هر کدام از آن ها وظایف مخصوص خودشان را دارند. نیمکره سمت چپ مختص فعالیت های منطقی و تحلیلی می باشد و نیمکره سمت راست مربوط به احساسات و عواطف است. در هر فرد یکی از این دو نیمکره فعال تر است. به عبارت دیگر فرد غالباً ویژگی ها و رفتار هایی را در زندگی روزمره از خود بروز می دهد که مختص به نیمکره فعال تر می باشد.

 

 

اصلاً مهمه یا نه؟

 راست مغز بودن یا چپ مغز بودن مسئله مهمی نیست تا زمانی که به مدرسه می رویم و احساس می کنیم با بعضی درس ها ارتباط خوب و با بعضی دیگر اصلاً نمی توانیم ارتباط برقرار کنیم.

به طرز عجیبی در درس ادبیات استعداد داریم، خیلی خوب می توانیم انشا بنویسیم و آهنگ ها و ریتم های خوب و بد را می توانیم از هم تشخیص دهیم؛ اصلاً برای عکسانی خلق شدیم، خیلی خوب دیدِ هنری داریم و نقاشی یکی از علاقه مندی های ماست.

تمام این اتفاقات خوب هستند اما وقتی قرار است ریاضی حل کنیم، انگار مغز ما کند می شود، نمی توانیم دقیقاً منظور مسئله را بفهمیم، نوبت به فیزیک می رسد، اصلاً مسئله را نمی توانیم تحلیل کنیم. آیا مشکل از فهم ماست؟ نه!

اغلب افراد راست مغز، گرایشاتی به ادبیات، زبان، هنر، موسیقی و … دارند؛ این افراد رویاپردازهای درجه یک هستند، آن ها دوست دارند احساسات را لمس کنند و در هرکاری احساسات را دخیل می کنند.

اما بعضی دیگر تفکر انتزاعی دارند؛

این افراد چپ مغز هستند و خیلی با احساسات میانه خوبی ندارند. اگر به تماشای مسابقه فوتبال به استادیوم بروند، بعد از گل زدن به تیم حریف از سکوی بالا و پایین نمی پرند! آنها با دیدن فیلم های احساسی خیلی روحیاتشان تحریک نمی شود… این افراد منطقی فکر می کنند.

 

اگر نمی دانید دقیقاً راست مغز هستید یا چپ مغز، تصاویر زیر به شما کمک می کند این موضوع را بهتر درک کنید:

 

 وقتی یک فیلم زیبا می بینند:

نیمکره های چپ و راست 1

 

 

واکنش آنی آن ها در هنگام مواجه با یک مشکل:

نیمکره های چپ و راست 2

 

 

در مدرسه معمولاً به این دروس علاقه مند هستند:

نیمکره های چپ و راست 3

 

 

جزوات و کتاب های آن ها معمولا به این شکل است:

نیمکره های چپ و راست 4

 

 

اگر از آن ها خواسته شود کار خطرناکی انجام دهند:

نیمکره های چپ و راست 5

 

 

در توصیف هر موضوعی اینگونه عمل می کنند(مثلاً توصیف خانه شان):

نیمکره های چپ و راست 6

 

 

نوع تفکر آن ها برای حل مسائل:

نیمکره های چپ و راست 7

 

 

در یادآوری خاطرات یا رخدادی که در گذشته اتفاق افتاده است:

نیمکره های چپ و راست 8

 

 

احتمال دارد پس از خواندن این موارد متوجه شوید که شما مطلقاً راست مغز یا مطلقاً چپ مغز نیستید، این عادی است… . انسان های مطلقاً یک قطبی نیستند. به احتمال قوی اگر ۸۰% ویژگی های چپ مغزها را داشته باشید باید ۲۰% ویژگی راست مغزها را داشته باشید.

برگرفته از سایت کارآفرینان جوان

 

 


اگر تمایل دارید کلام خود را به یک عصای جادویی تبدیل کنید، پیشنهاد می کنم حتماً حتماً در دوره حرفه ای و جامع هوش کلامی شرکت کنید.

از طریق لینک زیر می نمانید با سرفصل ها و موضوعات این دوره بیشتر آشنا شوید:

 

توضیحات دوره حرفه ای و جامع هوش کلامی

هوش کلامی

 

بد نیست به ویدئو زیر هم نگاهی بیندازید: